جدول جو
جدول جو

معنی وجدانی

وجدانی
آنچه به وسیلۀ قوۀ باطنی ادراک می شود
تصویری از وجدانی
تصویر وجدانی
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با وجدانی

وجدانی

وجدانی
وجدانی در فارسی ورومیک ورومی منسوب به وجدان آنچه توسط وجدان درک شود
فرهنگ لغت هوشیار

وجدانیه

وجدانیه
وجدانیه در فارسی مونث وجدانی ورومیک ورومی مونث وجدانی، جمع وجدانیات. وجزآن: (تعبیر قیدی) و غیره: (تفانی یکدیگر را نیست و سر پی گردانیدن در جنگ و جزآن)
فرهنگ لغت هوشیار

وحدانی

وحدانی
وحدانی در فارسی تک رو مردمگریز گوشه نشین، تک یگانه تنها یگانه
وحدانی
فرهنگ لغت هوشیار

وحدانی

وحدانی
آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

وجدان

وجدان
قوۀ باطنی که خوب و بد اعمال به وسیلۀ آن ادراک می شود، نفس و قوای باطنی آن، یافتن مطلوب، یافتن
وجدان
فرهنگ فارسی عمید