دوستداری و محبت ورزی. (آنندراج). پشتی. هواخواهی. مظاهرت. مساعدت. معاضدت. (یادداشت بخطمؤلف) : امیر یوسف را هواداری امیر محمد از بهر نگاهداشت دل سلطان محمود بر آن جانب کشید. (تاریخ بیهقی). از روی سلامت نیت و استقامت عزیمت و استمرار هواداری در این باب... (تاریخ بیهقی). به قدم راسخ و عزم ثابت در هواداری و حفظ و حراست کریم ایده اﷲ تعصب نمود و حق گزاری کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). هواداری مکن شب را چو خفاش چو باز جرۀ خود روزرو باش. نظامی. نه من انگشت نمایم به هواداری رویت که تو انگشت نمایی و خلایق نگرانت. سعدی. من قلب ولسانم به هواداری صحبت اینها همه قلب اند که پیش تو لسانند. سعدی. در چمن باد بهاری ز کنار گل و سرو به هواداری آن عارض و قامت برخاست. حافظ. چون صبا با تن بیمار و دل بی طاقت به هواداری آن سرو خرامان بروم. حافظ. رسید باد صبا، غنچه در هواداری ز خود برون شد و بر خود درید پیراهن. حافظ. از هواداری ما و تو چو مستغنی است یار ای رقیب این چاپلوسی و نوندی تا به کی. کمال خجندی