جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با وحدانی

وحدانی

وحدانی
وحدانی در فارسی تک رو مردمگریز گوشه نشین، تک یگانه تنها یگانه
وحدانی
فرهنگ لغت هوشیار

وحدانی

وحدانی
آنکه تنهایی گزیند و از مردم دوری کند. (المنجد). مفارقت کننده از جماعت و منفرد به نفس. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

وحدانیت

وحدانیت
یگانگی، یکتایی، حالت تنهایی و انفراد، یکتایی و یگانگی خداوند
وحدانیت
فرهنگ فارسی عمید

وجدانی

وجدانی
وجدانی در فارسی ورومیک ورومی منسوب به وجدان آنچه توسط وجدان درک شود
فرهنگ لغت هوشیار

وحدانیت

وحدانیت
احدیت. حالت یگانه. (اقرب الموارد) (المنجد). یکتایی. یگانگی. تنهایی و یگانگی و وحدت. (ناظم الاطباء) : قسم به وحدانیت خدا:
ز هر شمعی که جویی روشنایی
به وحدانیتش یابی گوایی.
نظامی.
به وحدانیت حق جل و علا اقرار کردید. (گلستان سعدی).
- وحدانیت خدا، یگانگی خدا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا