جدول جو
جدول جو

معنی هوختن - جستجوی لغت در جدول جو

هوختن(نِ اَ کَ دَ)
برکشیدن و بیرون کشیدن، آمدن و پیدا شدن. (برهان)
لغت نامه دهخدا
هوختن
برکشیدن بیرون آوردن
تصویری از هوختن
تصویر هوختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هورتن
تصویر هورتن
(دخترانه)
آنکه تن و بدنی پاک و درخشان چون خورشید دارد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
آهیختن، کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از توختن
تصویر توختن
دوختن، فرو کردن، فرو کردن از طرفی و بیرون کشیدن از طرف دیگر
کشیدن
جستن، خواستن، حاصل کردن، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوختن
تصویر سوختن
آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده
سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن
تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت
کنایه از تباه شدن، از بین رفتن
کنایه از باختن در بازی
ترحم کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آوختن
تصویر آوختن
آویختن، آویزان کردن، آویخته ساختن، آویزان شدن، آویخته شدن، به چیزی چنگ انداختن، به چیزی متوسل شدن، جنگ کردن، گلاویز شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
دو تکه پارچه را با نخ و سوزن به هم وصل کردن، بخیه زدن
با تیر یا نیزه دو چیز را به هم چسباندن
دوشیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوختن
تصویر سوختن
مشتعل ساختن، آتش گرفتن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آوختن
تصویر آوختن
آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توختن
تصویر توختن
جستجو نمودن، آروز کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بوختن
تصویر بوختن
نجات دادن (مخصوصا از دوزخ) رهایی بخشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آب کردن و پاک ساختن آن در بوته. یا پختن شغل. روبراه کردن آن ترتیب دادن آن مهیا کردن وی. یا پختن کسی را. او را بافسون و نیرنگ رام کردن و با خود همداستان ساختن قانع و راضی کردن، یا پختن میوه. رسیدن آن نضج یافتن، یا پختن هوسی. هوی ومیلی بدل راه دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توختن
تصویر توختن
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، دوختن، توزیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توختن
تصویر توختن
((تَ))
جستن، خواستن، گزاردن، ادا کردن، به دست آوردن، اندوختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
((تَ))
دو تکه پارچه را به وسیله سوزن و نخ به هم پیوستن، با تیر یا نیزه درع و زره را به بدن دشمن پیوستن، توزیدن، توختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سوختن
تصویر سوختن
((تَ))
آتش گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیختن
تصویر هیختن
((تَ))
برکشیدن، بیرون کشیدن شمشیر از نیام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از توختن
تصویر توختن
جبران کردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
Sew, Stitch
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
coudre
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
縫う , 縫う
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
לתפור , לתפור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
सिलाई करना , सिलाई करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
menjahit
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
naaien
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
nähen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
coser
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
cucire
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
costurar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
缝纫 , 缝
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
szyć
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
шити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
шить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از دوختن
تصویر دوختن
바느질하다
دیکشنری فارسی به کره ای