آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت کنایه از تباه شدن، از بین رفتن کنایه از باختن در بازی ترحم کردن
آتش گرفتن چیزی، مشتعل شدن، آسیب دیدن بدن از آتش یا آب جوش یا هر چیز سوزنده سوزیدن، آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت کنایه از تباه شدن، از بین رفتن کنایه از باختن در بازی ترحم کردن
آب کردن و پاک ساختن آن در بوته. یا پختن شغل. روبراه کردن آن ترتیب دادن آن مهیا کردن وی. یا پختن کسی را. او را بافسون و نیرنگ رام کردن و با خود همداستان ساختن قانع و راضی کردن، یا پختن میوه. رسیدن آن نضج یافتن، یا پختن هوسی. هوی ومیلی بدل راه دادن
آب کردن و پاک ساختن آن در بوته. یا پختن شغل. روبراه کردن آن ترتیب دادن آن مهیا کردن وی. یا پختن کسی را. او را بافسون و نیرنگ رام کردن و با خود همداستان ساختن قانع و راضی کردن، یا پختن میوه. رسیدن آن نضج یافتن، یا پختن هوسی. هوی ومیلی بدل راه دادن