نام قبیله ای است از نسل سبا. (سمعانی). قبیله ای است از قیس. (منتهی الارب). از قبایل قیس و آنان فرزندان هوازن بن منصور بن عکرمه بن حفصه بن قیس عیلان اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 340)
نام قبیله ای است از نسل سبا. (سمعانی). قبیله ای است از قیس. (منتهی الارب). از قبایل قیس و آنان فرزندان هوازن بن منصور بن عکرمه بن حفصه بن قیس عیلان اند. (صبح الاعشی ج 1 ص 340)
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
ناگاه، ناگهان، بی خبر، غفلتاً، برای مِثال به مهمان هوازی شاد گردم / ز بند رنج و غم آزاد گردم (فرخی - ۴۵۳) موجودی که برای زنده ماندن احتیاج به اکسیژن هوا دارد
دهی است از دهستان فراهان بخش فرمهین شهرستان اراک، در 18 هزارگزی جنوب غربی فرمهین در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 452 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و انگور و ارزن و محصولات صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
دهی است از دهستان فراهان بخش فرمهین شهرستان اراک، در 18 هزارگزی جنوب غربی فرمهین در منطقۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 452 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و انگور و ارزن و محصولات صیفی، شغل مردمش زراعت و گله داری و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نوازننده. که آلت موسیقی نوازد. که آهنگی نوازد: گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش وآن دست بیندش که بدانسان نوازن است. یوسف عروضی. ، نغمه سرا. نغمه خوان. دستان سرا: چون دم برآرم از سر زانو به باغ غم از شاخ سدره مرغ نوازن درآورم. خاقانی. ، آهنگساز. (فرهنگ فارسی معین)
نوازننده. که آلت موسیقی نوازد. که آهنگی نوازد: گر پارسا زنی شنود شعر پارسیش وآن دست بیندش که بدانسان نوازن است. یوسف عروضی. ، نغمه سرا. نغمه خوان. دستان سرا: چون دم برآرم از سر زانو به باغ غم از شاخ سدره مرغ نوازن درآورم. خاقانی. ، آهنگساز. (فرهنگ فارسی معین)
به همسنگ آمدن. (زوزنی). هم سنگ شدن. (دهار). برابر و هم سنگ شدن دو چیز. (آنندراج). هموزن شدن و همدیگر سنجیده گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم سنگی. معادله. سنجیدن. سنجش. بهم سنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
به همسنگ آمدن. (زوزنی). هم سنگ شدن. (دهار). برابر و هم سنگ شدن دو چیز. (آنندراج). هموزن شدن و همدیگر سنجیده گرفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هم سنگی. معادله. سنجیدن. سنجش. بهم سنجیدن. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا)
آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)
آسان گشتن سبک شدن، خواری نرم وآسان گشتن، سبک گریدن، نرمی وآسانی، سبکی، خواری ذلت: هر کرا در دل هوای تست ایمن از هوان هر کرا در جان وفای تست فارغ از وفات. (انوری)