دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 27 هزارگزی جنوب باختری الشتر و 16 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. جایی سردسیر و تپه ماهور و دارای 300 تن سکنه است. از رود خانه خیاط مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان کولیوند بخش سلسلۀ شهرستان خرم آباد واقع در 27 هزارگزی جنوب باختری الشتر و 16 هزارگزی جنوب باختری راه شوسۀ خرم آباد به کرمانشاه. جایی سردسیر و تپه ماهور و دارای 300 تن سکنه است. از رود خانه خیاط مشروب میشود. محصول عمده اش غلات، لبنیات و حبوبات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
بمعنی نباج است و آن دو زن باشد که در نکاح یک مردند. (برهان قاطع) (از آنندراج). انباغ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مخفف انباغ است بمعنی هوو و وسنی. (فرهنگ نظام). نباج. دو زن که دارای یک شوی باشند، آخر و انتهای رشته. (ناظم الاطباء)
بمعنی نباج است و آن دو زن باشد که در نکاح یک مردند. (برهان قاطع) (از آنندراج). انباغ. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین). مخفف انباغ است بمعنی هوو و وسنی. (فرهنگ نظام). نباج. دو زن که دارای یک شوی باشند، آخر و انتهای رشته. (ناظم الاطباء)
شریک. (فرهنگ فارسی معین) ، بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، منقطع شدن آب پشت کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). انبت ّ، منقطع شد آب پشت او. (منتهی الارب). و رجوع به منبت ّ شود
شریک. (فرهنگ فارسی معین) ، بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، منقطع شدن آب پشت کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). انبت ّ، منقطع شد آب پشت او. (منتهی الارب). و رجوع به منبت ّ شود
سختی گرسنگی. (منتهی الارب). و در لسان العرب آمده است که به صورت وصف نیز به کار رود. گویند: جوع ٌ هنبغ و هنباغ و هنبوغ، أی شدید، خاکی که به کمتر بادی به هوا خیزد، شیربیشه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن ضعیف حمله. (از اقرب الموارد). زن سست گیر. (منتهی الارب) ، زن گول. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن تبهکار. (از اقرب الموارد)
سختی گرسنگی. (منتهی الارب). و در لسان العرب آمده است که به صورت وصف نیز به کار رود. گویند: جوع ٌ هنبغ و هنباغ و هنبوغ، أی شدید، خاکی که به کمتر بادی به هوا خیزد، شیربیشه. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن ضعیف حمله. (از اقرب الموارد). زن سست گیر. (منتهی الارب) ، زن گول. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زن تبهکار. (از اقرب الموارد)
شریک: ... وآخر البتگین بخاری و خمار تاش شرابی... را. . بگرفتند با چند تن از هنبازان خونیان، رفیق، همتامثل، دو یا چند تن که کاری را انجام دهند همکار: گفته اند که دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید
شریک: ... وآخر البتگین بخاری و خمار تاش شرابی... را. . بگرفتند با چند تن از هنبازان خونیان، رفیق، همتامثل، دو یا چند تن که کاری را انجام دهند همکار: گفته اند که دیگ به هنبازان بسیار بجوش نیاید