جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با انباغ

انباغ

انباغ
همباز، شریک، هوو، برای مِثال زاین قبه که خواهران انباغی / هستند در او چهار هم زانو (ناصرخسرو - ۱۶۳)
انباغ
فرهنگ فارسی عمید

انباغ

انباغ
بسیار شدآمد نمودن بشهری. (از منتهی الارب). بسیار آمدشد نمودن در شهری. (ناظم الاطباء). تردد بسیار بشهری. (از اقرب الموارد) ، بی فرزند گشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). منبتر فی اولاد از آنست، دویدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

انباغ

انباغ
شریک. (فرهنگ فارسی معین) ، بریده شدن. (تاج المصادر بیهقی). انقطاع. (از اقرب الموارد) ، منقطع شدن آب پشت کسی. (آنندراج) (از اقرب الموارد). انبت ّ، منقطع شد آب پشت او. (منتهی الارب). و رجوع به منبت ّ شود
لغت نامه دهخدا