جدول جو
جدول جو

معنی هنء - جستجوی لغت در جدول جو

هنء(قَ)
قطران مالیدن شتر را، یاری کردن کسی را، طعام خوشگوار خورانیدن کسی را، گفتن کسی را: ’گوارا باد تو را کار’، در عیال خود داشتن کسی را یک ماه، گوارنده گردیدن طعام بعد ناگواری، یافتن بهره ای از گیاه که سیر نشود از آن، شادمان شدن به کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گوارنده شدن طعام کسی را. (منتهی الارب) ، دادن کسی را و بخشیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هنی
تصویر هنی
(پسرانه)
گوارا، خوب، خوش
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هنج
تصویر هنج
هنجیدن، هنجنده، پسوند متصل به واژه به معنای کشندهبرای مثال کمندی عدو هنج از بهر کین / فرو هشته چون اژدهایی ز زین (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۸)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
واحدی در ارتش مرکب از سه گردان، سپاه
هوشیاری، دانایی، برای مثال ای همه سیرت تو هنگ و ثبات / چه کنم بی ثبات و بی هنگم (انوری - ۶۹۲)، سنگینی، برای مثال ز هنگ سپهدار و چنگ سوار / نیامد دوال کمر پایدار (فردوسی - ۱/۳۴۸)
کنایه از وقار، شوکت
زور، قدرت
قصد، آهنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هند
تصویر هند
راه، طریق، هنجار، قاعده و قانون، برای مثال گشاده بر ایشان و بر کار من / به هر نیک و بد هند و هنجار من (فردوسی - لغت نامه - هند)
وجود دارند، هستند، برای مثال از مرد خرد پرس ازیرا / جز تو به جهان خردوران هند (ناصرخسرو - ۲۴)
در فوتبال برخورد دست هر یک از بازیکنان غیر از دروازه بان به توپ که خطا محسوب می شود، Hand به معنای دست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنی
تصویر هنی
گوارا، برای مثال مطلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتی ست هنی (سعدی - ۹۸)، با گوارایی
فرهنگ فارسی عمید
فعالیتی که به منظور خلق آثار مبتنی بر برداشت های شخصی و عدم دریافت سود مادی صورت می گیرد، اثری که به وسیلۀ این فعالیت به وجود می آید، کار نمایان و برجسته، پیشه، صنعت، فن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنا
تصویر هنا
کتران، خوشه خرما، نژاد پست اینجا
فرهنگ لغت هوشیار
گوارا: عمر و تن تو باد فزاینده و دراز عیش خوش تنوباد گوارنده وهنی. (منوچهری)، آنچه بی رنج و بی زحمت بدست آید بی رنج: به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنی ترمیرسد روزی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
قبیله و سپاه و یک قسمت از تقسیمات ارتش که مرکب از سه گردان است
فرهنگ لغت هوشیار
تااین زمان تااین هنگام تاکنون: ... و سه کس را هنوز از حیات رمقی مانده بود. یا هنوز که هنوزاست (بود)، (تعبیر قیدی) تااین زمان که درآن هستیم: هنوز که هنوز بود آهو سر بند و نیمتنه کردی آن زمان خود رالله محض یادگار در صندوق نگه داشته بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنر
تصویر هنر
علم و معرفت ودانش و فضل، فضیلت، کمال، کیاست، فراست، زیرکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هند
تصویر هند
راه، طریق
فرهنگ لغت هوشیار
درترکیب بمعنی هنجنده آید: کمند عدو هنج از بهر کین فروهشته چون اژدهایی ززین. (لبیبی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
((هَ))
وقار، سنگینی، قصد، اراده، معرفت، دانایی، از تقسیمات ارتش که مرکب از سه گردان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنر
تصویر هنر
((هُ نَ))
فضل، کار برجسته و نمایان، زیرکی، پیشه و صنعت، تقوی، پرهیزگاری، هر یک از هنرهای زیبا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
((هِ))
پیچش شکم، شکم روش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنی
تصویر هنی
((هَ))
گوارا، آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هند
تصویر هند
((هَ))
قاعده، قانون، راه طریق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنگ
تصویر هنگ
((هُ))
ذخیره، توشه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هنر
تصویر هنر
Craft
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از هنر
تصویر هنر
artisanat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از هنر
تصویر هنر
공예
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از هنر
تصویر هنر
শিল্প
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از هنر
تصویر هنر
शिल्प
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از هنر
تصویر هنر
artigianato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از هنر
تصویر هنر
ремесло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از هنر
تصویر هنر
Handwerk
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از هنر
تصویر هنر
ambacht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از هنر
تصویر هنر
ремесло
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از هنر
تصویر هنر
rzemiosło
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از هنر
تصویر هنر
oficio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از هنر
تصویر هنر
artesanato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از هنر
تصویر هنر
ufundi
دیکشنری فارسی به سواحیلی