جدول جو
جدول جو

معنی هنی

هنی((هَ))
گوارا، آن چه بی رنج و بی زحمت به دست آید
تصویری از هنی
تصویر هنی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هنی

هنی

هنی
گوارا: عمر و تن تو باد فزاینده و دراز عیش خوش تنوباد گوارنده وهنی. (منوچهری)، آنچه بی رنج و بی زحمت بدست آید بی رنج: به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم بیا ساقی که جاهل را هنی ترمیرسد روزی. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار

هنی

هنی
گوارا، برای مِثال مطَلب، گر توانگری خواهی / جز قناعت که دولتی ست هنی (سعدی - ۹۸)، با گوارایی
هنی
فرهنگ فارسی عمید

هنی

هنی
کردن. (منتهی الارب) : ذهبت و هنیت، کنایه از رفتم و کاری را کردم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

هنی

هنی
خوشگوار و گوارنده. (غیاث). هنی ٔ:
محلش سنی باد و دولت هنی
جهانش رهی باد و گردون غلام.
مسعودسعد.
لشکر او از خصب آن قلعه به مرتعی هنی و مربعی سنی رسیدند. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان را آن فتح سنی و نجح هنی تمام گشت. (ترجمه تاریخ یمینی).
روزی بی رنج می دانی که چیست
قوت ارواح و ارزاق هنی است.
مولوی.
در نظر دشمنان نوش نباشد هنی
وز قبل دوستان نیش نباشد گزند.
سعدی.
مطلب گر توانگری خواهی
جز قناعت که دولتی است هنی.
سعدی.
به عجب علم نتوان شد ز اسباب طرب محروم
بیا ساقی که جاهل را هنی تر میرسد روزی.
حافظ
لغت نامه دهخدا