- همستکان
- برزخ
معنی همستکان - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یار مهربان رفیق، معشوق، امری که بکام و مراد دل دوست باشد مقابل دشمنکام
ظرفی که در آن چای میاشامند، پیاله
یکی از فصول چهارگانه سال که موسوم سرما و یخبندان می باشد
میکده
خم خانه، خانه یا سردابی که خم های شراب را در آنجا می گذارند، جایی که شراب می اندازند، میکده، میخانه، در تصوف عالم تجلیات که در قلب است، عالم غلبۀ عشق
ذلیل، پست و زبون، خوار
کسی که از او استعانت می کنند
از فصول چهارگانۀ سال، سه ماه بعد از پاییز، سه ماه آخر سال خورشیدی که موسم سرما و یخ بندان است و روزها از همه وقت کوتاه تر است
جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد، ماتمکده
فرمسرا، این جهان جای اندوه غمخانه غمکده
آنکه یاری از او خواهند
خوار: در نگاه مردم به چشم مردم ذلیل شده خوار
((اِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
ظرف کوچک استوانه ای شکل از جنس شیشه یا بلور که معمولاً جهت نوشیدن چای به کار می رود
ظرف کوچک استوانه ای و شیشه ای یا بلوری برای خوردن چای و مایعات دیگر
متناظر، شبیه
مانند هم، شبیه یکدیگر
درحالت مستی، کنایه از ازخودبی خود شده، مست، برای مثال سوی رز باید رفتن به صبوح / خویشتن کردن مستان و خراب (منوچهری - ۷)
کسی که درحالت مستی است: سوی رزباید رفتن بصبوح خویشتن کردن مستان و خراب. (منوچهری)
پیش بها ربون پیشمزد
نهفته، باز گردنده: به خانه پوشیده نهفته، مراجعت کننده بخانه خود
همانند، مساوی