جدول جو
جدول جو

معنی هلیو - جستجوی لغت در جدول جو

هلیو
سبدی که از چوب ونی بافندوچیزها درآن کنند
تصویری از هلیو
تصویر هلیو
فرهنگ لغت هوشیار
هلیو
((هِ یا هَ))
سبدی که از چوب و نی بافند و چیزها در آن کنند
تصویری از هلیو
تصویر هلیو
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چارمغز بازی، گردکان بازی، چرخی که کودکان ازچوب و خلاشه سازند وبرآب روان گذارند تاآب آنرا بگردش درآورد وایشان تماشاکنند، گردون بازی
فرهنگ لغت هوشیار
مار چوبه از گیاهان این واژه در غیاث اللغات و برخی از فرهنگ ها هلیون نوشته شده مارچوبه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیوم
تصویر هلیوم
نوعی از گاز که در جو خورشید بوجود آن پی برده اند
فرهنگ لغت هوشیار
((هِ یُ))
عنصر گازی شکلی که در برخی سنگ های حاوی اکسیداورانیوم کشف گردید و بعدها وجود آن را در سایر کانی ها تشخیص دادند. این گاز در ترکیب هوا وجود دارد و در برخی آب های معدنی نیز موجود است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیون
تصویر هلیون
مارچوبه، مارگیاه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیا
تصویر هلیا
(دخترانه)
خورشید
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلکو
تصویر هلکو
(پسرانه)
کوهکوچک، تپه (نگارش کردی: ههک)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فلیو
تصویر فلیو
بیهوده، بی فایده، بیکاره، برای مثال تا به پای خویش باشند آمده / آن فلیوان جانب آتشکده (مولوی - ۲۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فلیو
تصویر فلیو
بیهوده و بی فایده، سرگشته، حیران، سراسیمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
از ریشه پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیل
تصویر هلیل
ممال هلال: بنگرید به هلال هلال، نامی بودمردان را: (مران هردوسالاررابودنام یکی راهلیل ویکی راهمام) (ورقوگلشاعیوقی 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیک
تصویر هلیک
زردالو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیش
تصویر هلیش
نام پرنده ای مردارخوار، هلش. توضیح بنظرمی آید گونه ای کرکس باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیس
تصویر هلیس
مارپیچ
فرهنگ لغت هوشیار
از هل تازی آیایی زبانزد فرزانی مصدرصناعی است مرکب ازهل وئیت یعنی پرسش کردن ازمطلب (هل) وسوال ازمطلب هل یعنی سوال ازاصل وجود شییء یاسوال ازوجودصفتی برای شیئی. بنابراین هلیت دوقسم بود. بسیطه: یعنی پرسش از اصل وجودشیئی مانند: آیافرشته هست، مرکبه: یعنی پرسش ازوجودصفتی برای شیئی است مانند: آیافرشته ناطق است ک قسم اول مفادکان تامه است وبالطبع مقدم برقسم دوم است که مفاد کان ناقصه را میرساندوهردوقسم ازاصول مطالب بشمارست. زیرااساس مطالب سه قسم بود: مطلب: هل ومطلب (ما) ومطلب (لم) وهریک دوقسم بود بسیط ومرکب. چنانکه حاج ملاهادی سبزواری گوید: اس المطالب ثلاثه علم مطلب ما مطلب هل مطلب لم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
((هَ))
حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیل
تصویر هلیل
هلال (ماه)، نامی برای مردان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیک
تصویر هلیک
((هَ))
آلبالوی جنگلی را گویند که آلولک نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
((هَ یَّ))
مصدر صناعی است مرکب از هل و ئیت یعنی پرسش کردن از مطلب «هل» و سؤال از مطلب هل یعنی سؤال از اصل وجود شیء یا سؤال از وجود صفتی برای شیء
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلوی
تصویر هلوی
((هِ))
گردکان بازی، چرخی که کودکان از چوب و خلاشه سازند و بر آب روان گذارند تا آب آن را به گردش درآورد و ایشان تماشا کنند، گردون بازی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلو
تصویر هلو
(پسرانه)
عقاب (نگارش کردی: هه)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هلو
تصویر هلو
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
فرهنگ فارسی عمید
خورشید آفتاب: ای ساقی مه روی در انداز و مرا ده زان می که رزش مادر و لیوش پدر آمد. (انورر جها)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیو
تصویر لیو
خورشید، آفتاب
فرهنگ فارسی معین
ریسمانی که کودکان از جایی آویزند و بر آن نشینند و در هوا آیند و روند، ارجوحه، تاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلو
تصویر هلو
((هُ))
درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند
هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از لیو
تصویر لیو
خورشید، آفتاب، برای مثال ای ساقی مه روی درانداز و مرا ده / زآن می که رزش مادر و لیوش پدر آمد (انوری - لغت نامه - لیو)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیوتراپی
تصویر هلیوتراپی
فرانسوی از یونانی به آرش خور آفتابدرمانی
فرهنگ لغت هوشیار
معالجه ّ برخیمرض بوسیله اشعه آفتاب اینگونه معالجه بیشتردرکشورهایی که کمترنورآفتاب دارند مورداستفاده واقع میشودومعمولا بیشتراطفال تقویت و یامعالجه میکنندوهمچنین برخی امراض جلدی را باینوسیله درمان میکننددر کشورهای اسکاندیناوی چون نورطبیعی آفتاب کمتردردسترس اطبااست بوسیله لامپ های الکتریکی که ازبلورهای کوآرتزمیگذرد همان خواص اشعه آفتاب رادرتداوی نتیجه میگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلهلیون
تصویر هلهلیون
زالزالک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلهلیون
تصویر هلهلیون
زعرور، گیاهی خودرو و کوهی با برگ های بریده و میوۀ کوچک سرخ رنگ که در گذشته مصرف دارویی داشته، علف شیران، علف خرس، کیل سرخ، نمتک، کوهج، ازدف
فرهنگ فارسی عمید