میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
میوه ای کروی شکل، گوشتی، درشت، پرآب و شیرین با پوست نازک به رنگ های زرد، سرخ و سبز و هستۀ درشت و سخت، درخت این میوه کوتاه با برگ های دراز نوک تیز و شکوفه های قرمز است و آن را با درخت شفتالو، بادام، آلو یا زردآلو پیوند می زنند، شخص زیبا
بازداشتن. منع. (تاج المصادر بیهقی). منع کردن. مانع شدن، درد کردن روده ها. (آنندراج) ، حصو یا حصی ارض، سنگ ریزه ناک شدن آن. سنگ ریزه شدن کمیز در مثانه. (یادداشت مؤلف) ، زدن کسی یا چیزی با سنگ ریزه. و رجوع به ذیل قوامیس دزی ج 1 ص 297 شود
بازداشتن. منع. (تاج المصادر بیهقی). منع کردن. مانع شدن، درد کردن روده ها. (آنندراج) ، حصو یا حصی ارض، سنگ ریزه ناک شدن آن. سنگ ریزه شدن کمیز در مثانه. (یادداشت مؤلف) ، زدن کسی یا چیزی با سنگ ریزه. و رجوع به ذیل قوامیس دزی ج 1 ص 297 شود
دور شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، چیره شدن: قصوته، چیره شدم بر وی در نبرد. (منتهی الارب) ، قصو شاه و ناقه، از کرانۀ گوش او اندکی بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قصوّ و قصا و قصاء شود
دور شدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، چیره شدن: قصوته، چیره شدم بر وی در نبرد. (منتهی الارب) ، قصو شاه و ناقه، از کرانۀ گوش او اندکی بریدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به قُصُوّ و قَصا و قُصاء شود
زدن کسی را به چوب دستی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به عصا زدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) ، بستن جرح را. (از منتهی الارب). ببستن جراحت. (تاج المصادر بیهقی) : عصا الجرح، جراحت را بست. (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن قوم را، بر نیک باشد یا بد. (از منتهی الارب) : عصا القوم، قوم را جمع کرد و گرد آورد، بر شر یا خیر. (از اقرب الموارد)
زدن کسی را به چوب دستی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). به عصا زدن. (تاج المصادر بیهقی) (غیاث اللغات) ، بستن جرح را. (از منتهی الارب). ببستن جراحت. (تاج المصادر بیهقی) : عصا الجرح، جراحت را بست. (از اقرب الموارد) ، فراهم آوردن قوم را، بر نیک باشد یا بد. (از منتهی الارب) : عصا القوم، قوم را جمع کرد و گرد آورد، بر شر یا خیر. (از اقرب الموارد)
شیر. (از اقرب الموارد) : و تحت ثیابه اسدٌ هصور، ای قوی. (منتهی الارب) : سلطان چون شیر هصور و فحل غیور بر عقب ایشان تا به حد هزاراسف رسید. (جهانگشای جوینی)
شیر. (از اقرب الموارد) : و تحت ثیابه اسدٌ هصور، ای قوی. (منتهی الارب) : سلطان چون شیر هصور و فحل غیور بر عقب ایشان تا به حد هزاراسف رسید. (جهانگشای جوینی)
درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب
درختی از تیره گل سرخیان و از دسته بادامی ها که دارای میوه آب دار شفت و هسته ناهموار درشت است. گونه های مختلف هلو عبارت از شفتالو و شلیل و هلو انجیری هستند که همگی میوه هایی ریزتر از هلو دارند هلو پوست کنده: کنایه از شخص خوش بر و رو، خوش آب