جدول جو
جدول جو

معنی هشم - جستجوی لغت در جدول جو

هشم
(هَُ شُ)
جمع واژۀ هاشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
هشم
(قَ فَ)
شکستن نان خشک و هر چیز خشک و میان کاواک را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). شکستن. (ترجمان علامۀ جرجانی) (تاج المصادر بیهقی) (مصادراللغه زوزنی) ، شکستن استخوان و سر، شکستن روی و بینی و یا هر چیز که خشک باشد، یا تیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، گرامی کردن و بزرگ داشتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، همه شیر دوشیدن. (منتهی الارب). دوشیدن ناقه را. (از اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، به جملۀ کف دست دوشیدن. (منتهی الارب) ، شکستن باد درخت را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هشم
(هََ شِ)
جوانمرد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوم
تصویر هوم
(پسرانه)
نام گیاهی مقدس نزد ایرانیان باستان، ازشخصیتهای شاهنامه، نام مردی پرهیزکار و عابدی کوه نشین از نژاد فریدون در زمان افراسیاب تورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هاشم
تصویر هاشم
(پسرانه)
نام جد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوم
تصویر هوم
گیاهی دارای ساقۀ کوتاه و پرگره که شیرۀ سفیدی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشتم
تصویر هشتم
آنچه در مرتبۀ هشت واقع شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
پیر، فرتوت، کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خشم
تصویر خشم
عصبانیت، غضب، برآشفتگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هدم
تصویر هدم
خراب کردن بنا، ویران کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هام
تصویر هام
همّ، حزن انگیز، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزم
تصویر هزم
شکست دادن و پراکنده ساختن دشمن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشم
تصویر بشم
ملول، افسرده، سوگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشمند
تصویر هشمند
هوشمند، باهوش، زرنگ، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بشم
تصویر بشم
قطره های ریز آب یخ زده، شبنم یخ زده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
بسیار پیر و کهن سال شدن، پیری، فرتوتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ششم
تصویر ششم
ویژگی کسی یا چیزی که در مرتبۀ شش باشد، ششمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هرم
تصویر هرم
جسم مخروطی شکل که قاعدۀ آن مثلث یا مربع یا کثیر الاضلاع باشد و وجوه جانبی آن مثلث هایی باشند که همه به یک راس مشترک منتهی شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشم
تصویر اشم
بلند، دراز، قدکشیده، برافراشته، مرتفع، مقابل پست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هشت
تصویر هشت
بعد از هفت، عدد «۸»
فرهنگ فارسی عمید
(هََ شَ)
جمع واژۀ هشمه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). بزهای کوهی. (آنندراج). رجوع به هشمه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ شَ مَ)
شیر بیشه. (منتهی الارب). شیررا گویند که فریسۀ خود را شکند. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ شِ)
مخفف و مصحف ایپکاکوانها، پوست ریشه ای است که از برزیل آرند و از آن امتین و دیگر ادویۀ مقیی ٔ کنند
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ مَ)
بز کوهی. ج، هشمات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکسته شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شکسته شدن درخت از خشکی. (از اقرب الموارد) ، شکستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد) ، مهربان گشتن، خواستن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، استعطاف و ترضی. (اقرب الموارد) ، مهربان شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). مهربانی کردن. (تاج المصادر بیهقی). تعطف. (اقرب الموارد) ، خوار و سست شدن شتر، شکستن و خوار کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، اکرام و بزرگداشت کردن کسی را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ شَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان سنندج دارای 900 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غله و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهشم
تصویر تهشم
مهربان شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشم
تصویر خشم
غضب، غیظ، قهر
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاماخ گونه ای چاش (غله) دانه ای کوچک واقع در مرحله شش سادس باب ششم نفر ششم
فرهنگ لغت هوشیار
بینی دراز، خودبین، مهتر بزرگ تیره مرد بلندبینی، مرد خودپسند خود بین. گیاهی است از تیره چلیپائیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشم
تصویر بشم
سوگوار وملول بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشم
تصویر رشم
نوشتن، نگاشتن، مهرکردن انبار، نشان نشانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشم
تصویر جشم
سنگینی، رنج، فربهی سینه، جمع جشم، فربهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهم
تصویر شهم
تیز خاطر و چالاک
فرهنگ لغت هوشیار
صاحب حیای بسیار خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب خدمتکاران، لشکر، خدمتکار، پس روان، ملتزمین رکاب
فرهنگ لغت هوشیار