- هش
- برای متوقف ساختن چهارپا تلفظ می کند
معنی هش - جستجوی لغت در جدول جو
- هش
- مخفف هوش و زیرکی و ذهن و عقل و شعور
- هش ((هُ))
- هوش، زیرکی
- هش
- ساکت ! خاموش !
- هش
- مخفّف واژۀ هوش
هش داشتن: هوشیار بودن،برای مثال هش دار که گر وسوسۀ نفس کنی گوش / آدم صفت از روضۀ رضوان به در آیی (حافظ - ۱/۴۸۵)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اخطار
اخطار
اجازه دادن
هشت ده تا، عدد «۸۰»
بعد از هفت، عدد «۸»
هشت بار صد، عدد «۸۰۰»
دل آگاه، خردمند، باهوش
دارای هشت جزء یا هشت عدد
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
آنچه در مرتبۀ هشت واقع شده
هوشیار، باهوش، هوشمند، زرنگ
هوشیار، باهوش، هوشمند، زرنگ
هوشمند، باهوش، زرنگ، هوشیار
فروگذاشته، گذاشته شده، طلاق
دوازده، کنایه از دوازده امام
رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن
هلیدن
هلیدن
آنکه یا آنچه در مرتبۀ هشتم واقع شده
کثیرالاضلای که دارای هشت ضلع باشد، مثمن، دارای هشت زاویه مثلاً ساختمان هشت گوش
هشتن، رها کردن، فرو گذاشتن، گذاشتن، هلیدن
هر چیز مزخرف و بیهوده، بی فایده و بی معنی
وهشتواش، روز پنجم از پنجۀ دزدیده، خمسۀ مسترقه
طلاق نامه، سندی که در آن وقوع طلاق را می نویسند
بی سر و پا، مفلس، فرومایه، کنده و تنۀ درخت بریده شده
شاد شدن، شادمانی و گشاده رویی، گشاده رو بودن، خوش رویی، خوش رو بودن، مباسطه، تحتّم، ابرو فراخی، انبساط، روتازگی، مباسطت، تبذّل، طلاقت، بشر، بشاشت، تازه رویی
سخن، علامت یا حرکتی که برای آگاهاندن و تنبیه به کار می رود، اعلام خطر، اخطار
راهرو سقف دار هشت ضلعی که در جلو در ورودی خانه ساخته می شد
هوشیاری: (بروی نتوان کردن تعجیل به به کردن تعجیل به طب اندربارشد زسبکساری آهستگیی باید آنجا ومدارایی صدگونه عمل کردن صدگونه هشیواری) (منوچهری)