- هسیر
- یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هتشه، کاشه،
برای مثال امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانی ست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی - لغت نامه - هسیر)
یخی که در سرمای سخت بر روی زمین می بندد
معنی هسیر - جستجوی لغت در جدول جو
- هسیر
- یاپرهسر. پرازیخ: (امروز ازخجالت دوشینه بنده را جانی است پرزآتش طبعی است پرهسیر) (سنائی)
- هسیر ((هَ))
- یخ، هسر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گرفتار، محبوس، دستگیر، ماسور، بسته بندی، بنده، ج اسرا
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
برده، دستگیر
راه، گذرگاه، روش
آرمان خواه، اندوه خوار، دریغ خورنده، درمانده، وامانده
زیانکار
گشت گشت وگذار
بانگ شتر، آواز کبوتر
سهل، آسان، قلیل، اندک
زمین پست و هموار که اطراف آن بلند باشد
حسرت برنده، افسوس خور، خسته و مانده، ضعیف
پسندیده، نیکو، برای مثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالع مبارک و با کوکب منیر (منوچهری - ۴۸) ، به شاه کیان گفت زردشت پیر / که در دین ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4) ،
زیبا،برای مثال خمّیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورت هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳) ،
جلد، چابک،برای مثال دریغ آن سر تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹) ،
زیرک، هوشیار
زیبا،
جلد، چابک،
زیرک، هوشیار
نیمروز، هنگام ظهر در سختی گرما، گرمای نیمروز
معبر، گذرگاه، راه، جاده، رفتن، روان شدن، سیروگردش
هژیر، پسندیده، نیکو
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
زیبا
جلد، چابک
زیرک، هوشیار
گرفتار، بندی، زندانی، کسی که در جنگ به دست دشمن گرفتار شود
زوزۀ سگ، بانگ سگ از سرما، مکروه داشتن و ناپسند داشتن چیزی
دشوار، سخت، مشکل
شکسته
جای رفتن، معبر، جاده، محل عبور، گذرگاه، مدار، سیرگاه، جای عبور و حرکت
بانگ کردن شترگشن، بانگ شتر: (هدیرحنجره توزئیرزمجره شیردر گلومی شکست)، بانگ کبوتر
خوب و نیکو و نیک و ورزیده گرمای نیمروز
در خسته، رانده
زوزه سگ
کوفته ریزه ریزه، سخن پنهان، سخن نرم
خوب و پسندیده و نیک
مردنی: پیرزن، خوشخرام: آهو
اندک، آسان