جدول جو
جدول جو

معنی حسیر

حسیر
حسرت برنده، افسوس خور، خسته و مانده، ضعیف
تصویری از حسیر
تصویر حسیر
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با حسیر

حسیر

حسیر
آرمان خواه، اندوه خوار، دریغ خورنده، درمانده، وامانده
حسیر
فرهنگ لغت هوشیار

حسیر

حسیر
آرمان خوار. ارمان خوار. (مهذب الاسماء). آرمان و دریغخوار. اندوه خوار. افسوس خوار. افسوس و دریغخورنده. دریغخورنده، مانده. فرومانده ازهر چیز. (منتهی الارب). درمانده. وامانده. مانده و رنجه شده. (غیاث از لطائف). مانده شده. فرومانده و کندشده. بازمانده. (ترجمان عادل) ج، حَسری ̍:
بنگربروزگار چه حاصل شدت جز آنک
با حسرت و دریغ فرومانده ای حسیر.
ناصرخسرو.
گر امروز غافل بوی همچنین
برین درد فردا بمانی حسیر.
ناصرخسرو.
، اشتر مانده. (مهذب الاسماء). کند. بازمانده، خیره چشم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا