جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هبیر

هبیر

هبیر
ریگ هبیر، ریگزاری است به زرود بر راه مکه. (از معجم البلدان) :
زید شده تشنه به ریگ هبیر
عمرو شده غرقه در آب زلال.
ناصرخسرو.
چو عادند و ترکان چو باد عقیم
بدین باد گشتند ریگ هبیر.
ناصرخسرو.
رجوع به هبیر وهبیر (جنگ...، و هبیر (سنه...، و هبیر (یوم...، شود
لغت نامه دهخدا

هبیر

هبیر
ضرب هبیر، ضربی که گوشت را قطع کند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). هبر. هابر: ضربه هبیر، قطعکننده گوشت. (لسان العرب). متنخل گوید:
کلون الملح، ضربته هبیر
یتر العظم، سقاط سراطی.
(از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا

هبیر

هبیر
زمین پست هموار که اطراف وی بلند باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هبر. زمین هموار که اطراف آن برآمده باشد. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) (لسان العرب) ، زمین پست هموار. (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). ج، هُبر، اَهبِرَه. (معجم متن اللغه) (لسان العرب) ، ریگ پست و هموار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) (لسان العرب). زمیل بن ام دینار گوید:
اغر هجان خر من بطن حره
علی کف اخری حره بهبیر.
(از لسان العرب).
، فرج زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

هبیر

هبیر
سنه هبیر، سالی است که در آن جنگ معروف هبیر بین قرامطه و کاروانی بزرگ از حاجیان در ریگزار هبیر واقع شد و آن ظاهراً در هیجدهم محرم سال 312 هَ. ق. بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به هبیر (جنگ...، شود. در تاریخ بغداد، در شرح زندگی ابومحمد جریری، واقعۀ هبیر که منجر به کشته شدن جریری گشته، به سال 311 هَ. ق. ذکر گردیده است. (تاریخ بغداد ج 4 ص 433)
لغت نامه دهخدا

هژیر

هژیر
هجیر، خوب، پسندیده، زیبا، چابک، چالاک، خوب چهره، نام یکی از پسران گودرز که بدست سهراب کشته شد
هژیر
فرهنگ نامهای ایرانی

هجیر

هجیر
نام پسر گودرز از پهلوانان ایرانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
هجیر
فرهنگ نامهای ایرانی