جدول جو
جدول جو

معنی هستنده - جستجوی لغت در جدول جو

هستنده
موجود
تصویری از هستنده
تصویر هستنده
فرهنگ واژه فارسی سره

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هستنوه
تصویر هستنوه
(دخترانه)
قیام تودهمردم (نگارش کردی: ههستنهوه)
فرهنگ نامهای ایرانی
مستنده در فارسی مونث مستند بنگرید به مستند مونث مستند، جمع مستندات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استانده
تصویر استانده
استاندارد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گسترده
تصویر گسترده
وسیع، کثیر
فرهنگ واژه فارسی سره
قایم بر پای مانده، ساکن بی حرکت راکد، خادم خدمتکار پرستنده، کاسد و از رونق افتاده، در تداول هندیان چوبی که خیمه و مانند آنرا بر آن نصب میکنند ستون خیمه عمود
فرهنگ لغت هوشیار
زشت کریه درشت و ناتراشیده، صورتی بغایت کریه منظر، کابوس بختک، دیو، دلیر صاحب قوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استرده
تصویر استرده
تراشیده (موی)، پاک کرده، محو ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بستنگه
تصویر بستنگه
بستنگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رسانده
تصویر رسانده
انتقال داده، اتصال داده شده، الحاق شده
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
کسی یا چیزی که بدیگری چسبد، چیزی که دارای چسب باشد، میل کننده منحرف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستانده
تصویر ستانده
گرفته ستده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
بنده، عبد، چاکر، خادم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستهنده
تصویر ستهنده
ستیزنده، جنگجو، عربده جو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشیده (موی و غیره)، پاک کننده زداینده، محو کننده زایل کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غلتنده
تصویر غلتنده
آنکه بغلتد، غلت زننده،، آنچه در روی زمین به پهلوی خود بگردد و حرکت کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گسترنده
تصویر گسترنده
کسی که چیزی را بگستراند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از استوده
تصویر استوده
مدح شده، ستایش شده، پسندیده، برای مثال هریکی از دیگری استوده تر / در سخا و در وغا و کرّوفر (مولوی۱ - ۱۰۶۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسانده
تصویر رسانده
ابلاغ شده، متصل شده، پرورانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سترنده
تصویر سترنده
تراشنده، زداینده، پاک کننده، محو کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مستنبه
تصویر مستنبه
آنکه آگاهی می دهد، آگاه کننده، طالب آگاهی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرستنده
تصویر پرستنده
پرستش کننده، عبادت کننده
بندگی کننده، بنده، غلام، خدمتکار
دوست دارنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غلتنده
تصویر غلتنده
آنکه بغلتد غلت زننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرستنده
تصویر فرستنده
آنکه کسی یا چیزی را به جایی فرستد گسیل دارنده، جمع فرستندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گسترنده
تصویر گسترنده
پهن کننده منبسط کننده، فرش کننده، منتشر کننده شایع کننده
فرهنگ لغت هوشیار
پهن کرده منبسط: من ایران نخواهم نه خاور نه چین نه شاهی نه گسترده روی زمین، مفروش فرش شده: حمص شهریست بزرگ و خرم و آبادان و همه راههای ایشان بسنگ گسترده است
فرهنگ لغت هوشیار
مستجده در فارسی مونث مستجد: نو سازی شده نو گشته مونث مستجد (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : مکتوب که بر اهالی دیار بکر نوشته است در باب حفر نهر مستجده... مونث مستجد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستبده
تصویر مستبده
مستبده در فارسی مونث مستبد: خودکامه خویشکام مونث مستبد
فرهنگ لغت هوشیار
مسترده در فارسی مونث مسترد: پس داده پس فرستاده مونث مسترد: اموال مسترده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستعده
تصویر مستعده
مستعده در فارسی مونث مستعد آتاو اروند آماده مونث مستعد
فرهنگ لغت هوشیار
پرسنده، دریابنده فهمنده دریابنده 0، جستجو کننده تفحص کننده - 30 پرسنده سوال کننده
فرهنگ لغت هوشیار
باز کاونده دخشک یاب (دخشک خبر)، بیدار هوشیار جوینده خبر طالب آگاهی، بیدار هوشیار، جمع مستنبهین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مستمده
تصویر مستمده
مونث مستمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاسنده
تصویر هاسنده
بیم کننده، ترسنده
فرهنگ لغت هوشیار