جدول جو
جدول جو

معنی هزیم - جستجوی لغت در جدول جو

هزیم
(هَُ زَ)
نخلستانی و قرایی است در زمین یمامه ازآن بنی امرءالقیس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
هزیم
(هََ پِ)
شهری است در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
هزیم
تندر غرنده، اسپ شیهه کش، باران دمریز
تصویری از هزیم
تصویر هزیم
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هیزم
تصویر هیزم
چوب خشک یا شاخۀ خشک درخت که به درد سوزاندن می خورد، هیمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
شکست لشکر، شکست خوردگی و پراکندگی لشکر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر، انسان یا حیوان باریک اندام و کم گوشت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هایم
تصویر هایم
سرگردان، سرگشته، متحیر
فرهنگ فارسی عمید
(هَُ زَ)
منسوب به هزیمه که بطنی است از حمیر. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بند تره و جز آن. (منتهی الارب) (آنندراج). شاخۀ نازکی که با آن دستۀ سبزی را می بندند. (ناظم الاطباء) ، پروپشم و صوف. (آنندراج). پروپشم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
شتر که بانگ نکند. (منتهی الارب). اسجم
لغت نامه دهخدا
(هَِ زْ زی ما)
شکست لشکر. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اسم از هزم. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نزیم
تصویر نزیم
دسته تره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همیم
تصویر همیم
خلش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیزم
تصویر هیزم
چوب خشک یا شاخه خشک درخت که بدرد سوزاندن میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
از ریشه پارسی هلام هلیم هریسه، چسبنده دوسنده: چون هلیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
ستم رسیده، شکم باریک: زن، غنچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیر
تصویر هزیر
در خسته، رانده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
لاغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیج
تصویر هزیج
پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزیم
تصویر عزیم
دشمن نیرومند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمه
تصویر هزیمه
هزیمت در فارسی کال شکست ونیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
گریز و فرار بهنگام شکست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تزیم
تصویر تزیم
آگندگی آکندگی، پراکندگی، پیوستن از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حزیم
تصویر حزیم
مرد دانا و هوشیار در کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رزیم
تصویر رزیم
آوای شیر، کف چون کف شیر، سیاب (حباب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هزیمه
تصویر هزیمه
((هَ زِ مَ))
چاه، چاه پر آب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزیمت
تصویر هزیمت
((هَ مَ))
شکست لشکر، پراکندگی لشکر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هلیم
تصویر هلیم
((هَ))
حلیم، غذایی تهیه شده از گوشت و گندم پخته شده و له شده، هریسه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
((هَ ض))
ستم دیده، زن باریک شکم، غنچه ناشکفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هشیم
تصویر هشیم
((هَ ش))
گیاه خشک و ریز ریز، هر چیز خشک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزیل
تصویر هزیل
((هَ))
لاغر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هایم
تصویر هایم
((یِ))
شیفته، پریشان حال، سرگشته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هیزم
تصویر هیزم
((هِ زُ))
هیمه، چوبی که برای سوختن به کار می رود
هیزم تر به کسی فروختن: کنایه از بدی کردن به کسی و خصومت اورا برانگیختن
فرهنگ فارسی معین
تاروماری، شکست، عقب نشینی، فرار، گریز، هزم
فرهنگ واژه مترادف متضاد