معنی هزیمت - فرهنگ فارسی معین
واژههای مرتبط با هزیمت
عزیمت
- عزیمت
- حرکت کردن به سوی جایی، رفتن، عازم شدن، قصد، آهنگ، سحر، افسون
عزیمت کردن: قصد کردن، حرکت کردن به سویی، سفر کردن
فرهنگ فارسی عمید
عزیمت
- عزیمت
- دل نهادگی و قصد و آهنگ، اراده و نیت و عزم، تصمیم، دل بر کاری نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
هزیمتی
- هزیمتی
- در تازی نیامده شکست خورده گریخته گریزان کالیده فراری،جمع هزیمتیان: (همی شدند به بیچارگی هزیمتیان شکسته پشت و گرفته گریغ راهنجار) (عنصری) توضیح قدماء حذف تاء مصدری ونظایر آنرا ازآخرکلمات عربی درموقع نسبت ضرورت نشمرده اند
فرهنگ لغت هوشیار