جدول جو
جدول جو

معنی هضیم

هضیم((هَ ض))
ستم دیده، زن باریک شکم، غنچه ناشکفته
تصویری از هضیم
تصویر هضیم
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با هضیم

هضیم

هضیم
ستم رسیده و مظلوم. (منتهی الارب). مهضوم. (اقرب الموارد). رجوع به هضم شود، لطیف. (ترجمان جرجانی) ، امراءه هضیم، زن باریک شکم نازک تهیگاه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). باریک. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، شکم باریک و درهم چسبیده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، ابر برهم نشسته. (ترجمان علامۀ جرجانی) ، غنچۀ ناشکفته. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

هلیم

هلیم
عنصر گازی سبک، بی رنگ، بی بو، که برای پُر کردن بالن ها و در جوش کاری کاربرد دارد
هلیم
فرهنگ فارسی عمید

قضیم

قضیم
چرم سپید که برآن نویسند، کیسه چرمین، جامه دان چرمین، گستردنی، دوالباف
فرهنگ لغت هوشیار