جدول جو
جدول جو

معنی هرد - جستجوی لغت در جدول جو

هرد
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، دارزرد
تصویری از هرد
تصویر هرد
فرهنگ فارسی عمید
هرد
سنسکریت تازی شده زرد چوبه از گیاهان سنسکریت تازی شده کرکم (زعفران)، گل سرخ زردچوبه. زعفران، گل سرخ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هردم
تصویر هردم
هرلحظه، هردقیقه، هرساعت، هرآن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هردو
تصویر هردو
شامل دوچیز یادوشخص. یا هردو جهان (عالم)، دنیاوآخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردم
تصویر هردم
هر ساعت، هر آن، پیاپی، متواتراً
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردمبیل
تصویر هردمبیل
بی نظم و ترتیب، بی قاعده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هردم خیال
تصویر هردم خیال
آنکه هردم فکر و خیال تازه به سرش بزند، مردد، نااستوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هردیگی چمچه
تصویر هردیگی چمچه
آنکه درخوراک وگذران سربار دیگرانست طفیلی
فرهنگ لغت هوشیار
(کشتی) فنی است درکشتی وآن عبارتست از اینکه یک دست ازبالای دوش حریف گذرانیده ودست دوم در میان هر دورانش درآورده هردودست خودرا باهم منضم کرده بزوربزمین زنند: (دل وجانرا صنماهردویکی خواهی کرد غیررادرسرکویت سگکی خواهی کرد) (گل کشتی. توبا. 406)
فرهنگ لغت هوشیار
دسته جمعی وبهیئت اجتماع بجایی واردشدن، بسرعت خودرابجایی (مثل مجلس میهمانی سورچرانی) رسانیدن وهوارصاحب خانه شدن (درین لفظ معنی تحقیرآمیزی نیزوجوددارد واگر ازطرف میزبان استعمال شود ناراحتی و استخفاف اونسبت بمهمانان استشمام شود امااگر ازطرف واردشدگان بکاررود حمل برتعارف وشکسته نفسی میشود)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردوان
تصویر هردوان
هردو: (حمق راحد فساد ذکر وفکر جمع این هردوان بیکدیگر) (حدیقه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردن پیر
تصویر هردن پیر
بی نظم بی ترتیب، بی معنی چرند
فرهنگ لغت هوشیار
از ترکی هردن بیر بی سامان پریشان در هم بر هم هر که بی نظم بی قاعده: آمیخته بهرج ومرج
فرهنگ لغت هوشیار
هردمبیل توضیح گروهی ازظریفان بقصد مزاج وظرافت کلمه (هردمبیل) را بتناسب آنکه به (بیل) ختم شده تغییرداده و (بیل) آنرا (کلنگ) کرده وبهمان معنی بکارمیبرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردم خیالی
تصویر هردم خیالی
تلون مزاج بی ثباتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردم خیال
تصویر هردم خیال
متلون المزاج مردد بی ثبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردست
تصویر هردست
از یاهردستی. ازهرصنف ازهرقسم: (دیگر روز فوجی قوی ازاعیان بیرون آمدند: علویان وقضات وایمه وفقها وبزرگان وبسیارمردم عامه از هردستی اتباع ایشان)
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به هردر آنکه هرلحظه بدری روی آرد وبخانه ای رود، هرجایی، بی پایه بی اساس بی ربط: (دعوای اوسرسری بودست وسخن او هردری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هردیگی چمچه
تصویر هردیگی چمچه
((هَ چَ چَ یا چِ))
آنکه در خوراکی و گذران سربار دیگران است، طفیلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هردود کشیدن
تصویر هردود کشیدن
((هُ. کِ دَ))
به طور دسته جمعی به جایی وارد شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هردمبیل
تصویر هردمبیل
((هَ دَ))
بی نظم، بی قاعده، قاراشمیش، قر و قاطی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هردومان
تصویر هردومان
هرطمان، دانه ای تیره رنگ که در کشتزارهای جو و گندم می روید و گیاه آن شبیه بوتۀ گندم است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از درد
تصویر درد
محنت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از گرد
تصویر گرد
حلقوی، دور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درد
تصویر درد
جرم ته ظرف شراب الم، تالم، رنج تن و روح و دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارد
تصویر ارد
(پسرانه)
خیر، برکت، فرشته نگهبان ثروت، نام چند تن از پادشاهان اشکانی، نام چند تن از پادشاهان اشکانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هود
تصویر هود
(پسرانه)
نام پیامبر قوم عاد، نام سوره ای در قرآن کریم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، شعور
فرهنگ واژه فارسی سره
نرمه و آس کرده حبوب گردی که از کوبیدن یا آسیا کردن غلات بدست آید: آرد گندم آردجو آرد برنج. روز بیست و پنجم از هر ماه شمسی. صحیح (ارد) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برد
تصویر برد
دور شو، دور باش، از راه دور شو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرد
تصویر زرد
برنگ زعفران و بمعنی زره بافتن یا گره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرد
تصویر جرد
زخمدار، مجروح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرد
تصویر حرد
خشم، گوشه گیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرد
تصویر خرد
عقل، ادراک، تدبیر، فراست، هوش، دانش، زیرکی کوچک، صغیر کوچک، صغیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترد
تصویر ترد
تر و تازه، نازک
فرهنگ لغت هوشیار