زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، دارزرد
زَردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زَرچوبه، دارزَرد
زعفران. (منتهی الارب). الکوکم الاصفر. (اقرب الموارد) ، گل سرخ. (منتهی الارب). الطین الاحمر. (اقرب الموارد) ، بیخ درختی است که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب). و رنگ زرد دهد. (از اقرب الموارد)
زعفران. (منتهی الارب). الکوکم الاصفر. (اقرب الموارد) ، گل سرخ. (منتهی الارب). الطین الاحمر. (اقرب الموارد) ، بیخ درختی است که بدان رنگ کنند. (منتهی الارب). و رنگ زرد دهد. (از اقرب الموارد)
فنی است در کشتی که یک دست از بالای دوش حریف گذرانیده و به پشت و کمرش رسانیده و دست دوم در میان هر دو رانش درآورده، هر دو دست خود را با هم منضم ساخته به زور بر زمین زنند. (از غیاث) (آنندراج)
فنی است در کشتی که یک دست از بالای دوش حریف گذرانیده و به پشت و کمرش رسانیده و دست دوم در میان هر دو رانش درآورده، هر دو دست خود را با هم منضم ساخته به زور بر زمین زنند. (از غیاث) (آنندراج)
نی. (منتهی الارب). ازهری آن را حردی به حاء حطی داند و فقط لیث آن را به هاء هوز ضبط کرده است. (اقرب الموارد) ، دستۀ نی که بر آن گیاه بردی پیچیده بر پهنای دیوار می بندند. (منتهی الارب)
نی. (منتهی الارب). ازهری آن را حِردی به حاء حطی داند و فقط لیث آن را به هاء هوز ضبط کرده است. (اقرب الموارد) ، دستۀ نی که بر آن گیاه بردی پیچیده بر پهنای دیوار می بندند. (منتهی الارب)
دهی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری سولده. دشتی است معتدل و مرطوب و دارای 90 تن سکنه. از چشمۀ کاردگرکلا مشروب میشود. محصول عمده اش برنج است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
دهی است از دهستان ناتل کنار بخش نور شهرستان آمل واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری سولده. دشتی است معتدل و مرطوب و دارای 90 تن سکنه. از چشمۀ کاردگرکلا مشروب میشود. محصول عمده اش برنج است. شغل اهالی زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
هر لحظه. هرساعت. هر آن. پیوسته. پشت سر هم. پیاپی. متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف) : چو با او تو پیوستۀ خون شوی از این پایه هردم به افزون شوی. فردوسی. یا در این غم که مرا هردم هست همدم خویش کسی داشتمی. خاقانی. مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها. حافظ
هر لحظه. هرساعت. هر آن. پیوسته. پشت سر هم. پیاپی. متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف) : چو با او تو پیوستۀ خون شوی از این پایه هردم به افزون شوی. فردوسی. یا در این غم که مرا هردم هست همدم خویش کسی داشتمی. خاقانی. مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم جرس فریاد میدارد که بربندید محملها. حافظ
دسته جمعی وبهیئت اجتماع بجایی واردشدن، بسرعت خودرابجایی (مثل مجلس میهمانی سورچرانی) رسانیدن وهوارصاحب خانه شدن (درین لفظ معنی تحقیرآمیزی نیزوجوددارد واگر ازطرف میزبان استعمال شود ناراحتی و استخفاف اونسبت بمهمانان استشمام شود امااگر ازطرف واردشدگان بکاررود حمل برتعارف وشکسته نفسی میشود)
دسته جمعی وبهیئت اجتماع بجایی واردشدن، بسرعت خودرابجایی (مثل مجلس میهمانی سورچرانی) رسانیدن وهوارصاحب خانه شدن (درین لفظ معنی تحقیرآمیزی نیزوجوددارد واگر ازطرف میزبان استعمال شود ناراحتی و استخفاف اونسبت بمهمانان استشمام شود امااگر ازطرف واردشدگان بکاررود حمل برتعارف وشکسته نفسی میشود)
(کشتی) فنی است درکشتی وآن عبارتست از اینکه یک دست ازبالای دوش حریف گذرانیده ودست دوم در میان هر دورانش درآورده هردودست خودرا باهم منضم کرده بزوربزمین زنند: (دل وجانرا صنماهردویکی خواهی کرد غیررادرسرکویت سگکی خواهی کرد) (گل کشتی. توبا. 406)
(کشتی) فنی است درکشتی وآن عبارتست از اینکه یک دست ازبالای دوش حریف گذرانیده ودست دوم در میان هر دورانش درآورده هردودست خودرا باهم منضم کرده بزوربزمین زنند: (دل وجانرا صنماهردویکی خواهی کرد غیررادرسرکویت سگکی خواهی کرد) (گل کشتی. توبا. 406)