معنی هردم خیال - فرهنگ فارسی عمید
معنی هردم خیال
هردم خیال
آنکه هردم فکر و خیال تازه به سرش بزند، مردد، نااستوار
تصویر هردم خیال
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با هردم خیال
مردم خیال
مردم خیال
کسی که توهم کند چیزی را که وجود نداشته باشد. (ناظم الاطباء) : که این اژدها خوی مردم خیال نهنگی است کاورده بر ما زوال. نظامی
لغت نامه دهخدا
مردم خصال
مردم خصال
کسی که در وی صفات انسانیت و مردمی باشد. (ناظم الاطباء). مردم خوی. آدمی خوی. آدمی سیرت. نیکو خصال
لغت نامه دهخدا
هم خیال
هم خیال
هم اندیشه. دو تن که در یک اندیشه اند و یک سودا به سر دارند. هماهنگ. موافق. هم فکر: یاد ایامی که با هم آشنا بودیم ما هم خیال و هم صفیر و هم نوا بودیم ما. صائب
لغت نامه دهخدا
جدول جو جستجوی پیشرفته در مجموعه فرهنگ لغت، دیکشنری و دایره المعارف گوناگون
© 2025 | تمامی خدمات جدول جو رایگان است.