معنی هردم
- هردم (هََ دَ)
- هر لحظه. هرساعت. هر آن. پیوسته. پشت سر هم. پیاپی. متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف) :
چو با او تو پیوستۀ خون شوی
از این پایه هردم به افزون شوی.
فردوسی.
یا در این غم که مرا هردم هست
همدم خویش کسی داشتمی.
خاقانی.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها.
حافظ
