جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با هردم

هردم

هردم
هر لحظه. هرساعت. هر آن. پیوسته. پشت سر هم. پیاپی. متواتراً. (یادداشت به خط مؤلف) :
چو با او تو پیوستۀ خون شوی
از این پایه هردم به افزون شوی.
فردوسی.
یا در این غم که مرا هردم هست
همدم خویش کسی داشتمی.
خاقانی.
مرا در منزل جانان چه امن عیش چون هر دم
جرس فریاد میدارد که بربندید محملها.
حافظ
لغت نامه دهخدا

آردم

آردم
آذرگون آتشفام آتش رنگ، نوعی از شقایق، بخور مریم، گل نگونساز آفتاب گردان (منظور قدما بیشتر همین گل بوده)
فرهنگ لغت هوشیار

تردم

تردم
پینگی پنبه برداشتن (پینه وصله)، پارگی جامه، درازیدن پیکار
تردم
فرهنگ لغت هوشیار

سردم

سردم
محل اجتماع درویشان خانقاه، اطاقی چوبی که در دهه عاشورا نزدیک مسجد یا تکیه بر پا می کردند و آنرا با شمایل ائمه و بزرگان و قالیچه ها و لوازم درویشی (تبرزین شمشاد کشکول و غیره) می آراستند و شبها از واردین پذیرایی می کردند و گاه به مشاعره می پرداختند و شخص غالب مخاطب را در حین خواندن اشعار به تدریج وادار به کندن جامه ها می کردند تا او را با یک لنگ از سردم خارج مینمودند و اشیا سردم را مالک می شد، (زور خانه) محلی سگو مانند که مشرف بر گود است و مرشد بر آن قرار گیرد و همراه ضرب ورزش را رهبری کند. یا کاسه سردم. ظرفی است برنجی که انعام و پاداش مرشد را در آن ریزند و آن روی سردم قرار دارد
فرهنگ لغت هوشیار