- هربد
- استاد آموزگار، شاگرد آموزنده، پیشوای دینی موبد موبدان، رئیس آتشگاه
معنی هربد - جستجوی لغت در جدول جو
- هربد ((هِ بَ))
- پیشوای دین زرتشتی، خدمتکار آتشکده، قاضی و مفتی زرتشتی، هیربد
- هربد
- هیربد، موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشته اند، معلم علوم دینی زردشتی، قاضی زردشتی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مار زنگوله دار، شیر
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
شاگرد، آموزنده، از شخصیتهای شاهنامه، نام دانایی پاکدل و کلید دار سرا پرده کیکاووس پادشاه کیانی
روی ترش کردن
موبدانی که علاوه بر موبدی سمت استادی و آموزگاری هم داشته اند، معلم علوم دینی زردشتی، قاضی زردشتی
سخت بسیار، مار نر، خوی
گیاهی است شبیه به ضیمران وریحان: (اگر چه هربود چون ضمیران بوددرشکل کجاتوان شبه ضمیران به هربوکردک) (اثیرااخسیکتی)
پارسی تازی گشته هیربد هربد، جمع هرابذه
پیشوای مذهبی
پیشوای دین زرتشتی، خدمتکار آتشکده، قاضی و مفتی زرتشتی، هربد
گیاهی پایا، با ساقۀ پیچنده و برگ هایی شبیه برگ لوبیا و گل های آبی رنگ. ریشۀ آن به درازی ده سانتی متر و به رنگ خاکستری یا قهوه ای و مغزش سفید است. در معالجۀ رماتیسم و بیماری های کلیه نافع است. در هند، مالزی، سیلان و بعضی جزایر اقیانوسیه می روید
گل گاو چشم از گیاهان
فرار کردن، گریختن، کلان سال شدن، پیر شدن
زردچوبه، غدۀ زیرزمینی و زرد رنگ گیاهی علفی با برگ های بیضی شکل به همین نام که به عنوان ادویه و دارو مصرف می شود، این غده ها در اطراف ساقۀ زیرزمینی تولید می شود، زرچوبه، دارزرد
ماله برزگران
سنسکریت تازی شده زرد چوبه از گیاهان سنسکریت تازی شده کرکم (زعفران)، گل سرخ زردچوبه. زعفران، گل سرخ
گریختن، فرار
تخته ای که با آن زمین شیار کرده را هموار می کنند، مالۀ برزگران
استاد آموزگار، شاگرد آموزنده، پیشوای دینی موبد موبدان، رئیس آتشگاه