متربد متربد اَخمو، کسی که اخم کند و چین بر ابرو انداخته و روی خود را درهم بکشد، بَداُغُر، عَبوس، تُرش روی، عَبّاس، تُندرو، زوش، تُرش رو، اَخم رو، روتُرش، سَخت رو، دُژبُرو، گِرِه پیشانی، بَداَخم، عابِس، تیموک فرهنگ فارسی عمید
معربد معربد دوست آزار: هنگام مستی، جنگجوی، بد خوی، بد مست فریاد کننده آنکه بد مستی کند و عربده کشد، بدخوی، جنگجوی، جمع معربدین فرهنگ لغت هوشیار