درختی خاردار که بارش مانندکنار است و واحد آن هراسه است و عبارت اللسان چنین است: درختی که خارهای درشت دارد. (از اقرب الموارد). درختی است خاردار، بر آن شبیه کنار. (منتهی الارب). - هراسناک، زمینی که درخت هراس در آن بسیار بود:ارض هرسه، زمین درخت هراسناک. (منتهی الارب)
درختی خاردار که بارش مانندکنار است و واحد آن هراسه است و عبارت اللسان چنین است: درختی که خارهای درشت دارد. (از اقرب الموارد). درختی است خاردار، بر آن شبیه کنار. (منتهی الارب). - هراسناک، زمینی که درخت هراس در آن بسیار بود:ارض هرسه، زمین درخت هراسناک. (منتهی الارب)
به معنی ترس و بیم باشد. (برهان). بیم. ترس. باک. پروا. اندیشه. رعب. خوف. (یادداشت به خط مؤلف) : دگر هر که با مردم ناسپاس کند نیکویی ماند اندر هراس. فردوسی. دو نرگس چو نر آهو اندر هراس دو گیسو چو از شب گذشته سه پاس. فردوسی. گنه کاریزدانی و ناسپاس تن اندر نکوهش، دل اندر هراس. فردوسی. چو عدل او باشد آن جایگه نباشد جور چو امن او باشد آن جایگاه نیست هراس. منوچهری. در تو ای گنبد امید و هراس گردش آس هست و گونۀ آس. مسعودسعد. برزویه به هراسی تمام روی به کار آورد. (کلیله و دمنه). در بیم و هراس روزگار گذاشتم. (کلیله و دمنه). از شیب تازیانۀ او عرش را هراس وز شیهۀ تکاور او چرخ را صدا. خاقانی. از هراس ایشان مرا بر آن حال فروگذاشته و گریخته. (ترجمه تاریخ یمینی). - بی هراس، بی باک. بدون ترس: ختم شدبر تو سخا چونانکه بر من شد سخن وین سخن در روی گردون هم بگویم بی هراس. انوری. ترکیب های دیگر: - هراسان. هراسانیدن. هراس انگیز. هراس داشتن. هراسناک. هراسیدن. رجوع به این مدخل ها شود
به معنی ترس و بیم باشد. (برهان). بیم. ترس. باک. پروا. اندیشه. رعب. خوف. (یادداشت به خط مؤلف) : دگر هر که با مردم ناسپاس کند نیکویی ماند اندر هراس. فردوسی. دو نرگس چو نر آهو اندر هراس دو گیسو چو از شب گذشته سه پاس. فردوسی. گنه کاریزدانی و ناسپاس تن اندر نکوهش، دل اندر هراس. فردوسی. چو عدل او باشد آن جایگه نباشد جور چو امن او باشد آن جایگاه نیست هراس. منوچهری. در تو ای گنبد امید و هراس گردش آس هست و گونۀ آس. مسعودسعد. برزویه به هراسی تمام روی به کار آورد. (کلیله و دمنه). در بیم و هراس روزگار گذاشتم. (کلیله و دمنه). از شیب تازیانۀ او عرش را هراس وز شیهۀ تکاور او چرخ را صدا. خاقانی. از هراس ایشان مرا بر آن حال فروگذاشته و گریخته. (ترجمه تاریخ یمینی). - بی هراس، بی باک. بدون ترس: ختم شدبر تو سخا چونانکه بر من شد سخن وین سخن در روی گردون هم بگویم بی هراس. انوری. ترکیب های دیگر: - هراسان. هراسانیدن. هراس انگیز. هراس داشتن. هراسناک. هراسیدن. رجوع به این مدخل ها شود
شاعر معروف رومی که میان سالهای 65 تا 8 قبل از میلاد زیسته است. (از وبستر زبان امریکایی). کینتوس هراسیوس فلاکوس شاعر غزلسرای روم که در سبک طنز انتقادی نیز دست داشت. فرزند یکی از نجبای رم بود. در رم و آتن پرورش یافت. وی در سال 42 قبل از میلاد در لژیون جمهوریت شرکت جست و پس از بازگشت و پیروزی یک خانه ییلاقی در کوههای سابین به او جایزه دادند و مورد توجه امپراطور رم اگوستوس قرار گرفت. اشعار او شامل 9 کتاب است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
شاعر معروف رومی که میان سالهای 65 تا 8 قبل از میلاد زیسته است. (از وبستر زبان امریکایی). کینتوس هراسیوس فلاکوس شاعر غزلسرای روم که در سبک طنز انتقادی نیز دست داشت. فرزند یکی از نجبای رم بود. در رم و آتن پرورش یافت. وی در سال 42 قبل از میلاد در لژیون جمهوریت شرکت جست و پس از بازگشت و پیروزی یک خانه ییلاقی در کوههای سابین به او جایزه دادند و مورد توجه امپراطور رم اگوستوس قرار گرفت. اشعار او شامل 9 کتاب است. (از فرهنگ بیوگرافی وبستر)
چیزی که کسی را با آن بترسانند، چیزی که از چوب، پارچه یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس
چیزی که کسی را با آن بترسانند، چیزی که از چوب، پارچه یا سنگ و گچ به هیکل انسان در کشتزار برپا می کنند که جانوران بترسند و به زراعت آسیب نرسانند، داهل، مترس
از هراس + ه که پساوند است. (از حاشیۀ برهان چ معین). آنچه مردم را بدان ترسانند. (برهان) ، چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی محذار گویند. (برهان)
از هراس + َه که پساوند است. (از حاشیۀ برهان چ معین). آنچه مردم را بدان ترسانند. (برهان) ، چوبی که در میان زراعت بر پای کنند و صورتها و چیزها بر آن نصب کنند تا جانوران زیانکار به جانب زراعت نیایند و آن را به عربی محذار گویند. (برهان)
پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است: گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی بادانش از پاک بوم... چو مهراس داننده شان پیشرو گوی در خرد پیر و در سال نو... چو مهراس نزدیک کسری رسید به رومی یکی آفرین گسترید. فردوسی (شاهنامه 698/41-705) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه: به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندیده مهراس بود. فردوسی (شاهنامه 681/14)
پیشرو گروهی از موبدان و دانایان که قیصر روم با باژ و ساو نزد انوشیروان فرستاده است: گزین کرد از آن فیلسوفان روم سخنگوی بادانش از پاک بوم... چو مهراس داننده شان پیشرو گوی در خرد پیر و در سال نو... چو مهراس نزدیک کسری رسید به رومی یکی آفرین گسترید. فردوسی (شاهنامه 698/41-705) پدر الیاس و الیاس مرزبان خزر بوده است به روزگار لهراسب شاه: به مرز خزر مهتر الیاس بود که پور جهاندیده مهراس بود. فردوسی (شاهنامه 681/14)
جوازه کابیله هاون، شتر پر توان هاونی است که با آن گندم و مانند آن میکوبند، سنگی که درون آنرا خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
جوازه کابیله هاون، شتر پر توان هاونی است که با آن گندم و مانند آن میکوبند، سنگی که درون آنرا خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
هاونی است که با آن گندم و مانند آن می کوبند، سنگی که درون آن را خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور
هاونی است که با آن گندم و مانند آن می کوبند، سنگی که درون آن را خالی کرده باشند و در آن چیز گذارند یا آب ریزند و بدان وضو گیرند، شتر پر زور و بارکش سخت خور