جدول جو
جدول جو

معنی هداری - جستجوی لغت در جدول جو

هداری
پیرامون، اطراف، حدود، روبرو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اداری
تصویر اداری
مربوط به اداره مثلاً میز اداری، کارمند اداره، ویژگی کاری که در اداره انجام می شود مثلاً جریان اداری
فرهنگ فارسی عمید
سازمان یا اداره ای که به کارهای مربوط به بهداشت مردم رسیدگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غداری
تصویر غداری
غدار بودن، بی وفایی، حیله گری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هواری
تصویر هواری
خیمۀ بزرگ، بارگاه، سراپرده، خرگاه، خبا، خرگه، افراس، فسطاط
فرهنگ فارسی عمید
(بِ)
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به اموربهداشت و صحت مردم است. صحیه. (فرهنگ فارسی معین). اداره ای که برای مواظبت بهداشت مردم تأسیس شده است. این کلمه بجای صحیه اختیار شده است. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
راهداری. (یادداشت مؤلف). رجوع به راهداری شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
صفت و شغل دهدار. فن نگاهداری زرع و کشت و مالداری در ده. (یادداشت مؤلف) ، شغل دهدار. عمل ادارۀ دهستان. و رجوع به دهدار شود، اداره ای که دهدار در رأس آن قرار دارد و به ادارۀ امور دهستان می پردازد
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان سیاخ بخش مرکزی شهرستان شیراز. واقع در 76هزارگزی جنوب شیراز. سکنۀ آن 178 تن. آب آن از رود خانه قره آغاج تأمین می شود. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
سختیها. (منتهی الارب). دواهی. مانند دهاریس بتقدیم دال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خداری
تصویر خداری
شب تار، ابر سیاه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
فقربی چیزی تهی دستی: سیدمیران مرد بی نزاکت وبددلی میدانستش که باهمه نداری دماغش بالابود
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جداری
تصویر جداری
دو شاخ جانوران، آهیانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دهداری
تصویر دهداری
عمل و شغل دهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهداری
تصویر بهداری
وزارت خانه ای که بکارهای مربوط به بهداشت رسیدگی میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غداری
تصویر غداری
در تازی نیامده فریبکاری بیوفایی، مکاری حیله گری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کداری
تصویر کداری
ابر تنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هواری
تصویر هواری
((هَ))
خیمه بزرگ، بارگاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هزاری
تصویر هزاری
((هَ))
هزار بار، مکرر، به دفعات بسیار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غداری
تصویر غداری
((غَ دُ))
بی وفایی، حیله گری
فرهنگ فارسی معین
وزارت یا اداره ای که عهده دار رسیدگی به امور بهداشت و سلامتی مردم است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اداری
تصویر اداری
((اِ))
منسوب به اداره، وابسته به اداره، آن که در اداره کار کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نداری
تصویر نداری
فقر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اداری
تصویر اداری
اوارى
فرهنگ واژه فارسی سره
بیمارستان، دارالشفاء، درمانگاه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از اداری
تصویر اداری
Administrative, Bureaucratic, Administratively
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
административный , административно , бюрократический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativ, bürokratisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
адміністративний , адміністративно , бюрократичний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administracyjny, administracyjnie, biurokratyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اداری
تصویر اداری
行政的 , 行政地 , 官僚的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اداری
تصویر اداری
amministrativo, amministrativamente, burocratico
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اداری
تصویر اداری
administrativo, administrativamente, burocrático
دیکشنری فارسی به اسپانیایی