نداری نداری فقربی چیزی تهی دستی: سیدمیران مرد بی نزاکت وبددلی میدانستش که باهمه نداری دماغش بالابود فرهنگ لغت هوشیار
نداری نداری ناداری. بی نوائی. ندار بودن. فقر. تهیدستی. ندارائی. - امثال: نداری عیب نیست. ، ندار بودن. در قمار با هم ندار بودن. رجوع به ندار شود لغت نامه دهخدا
اداری اداری منسوب به اداره وابسته به اداره: کارهای اداری، عضو اداره آنکه در اداره کار میکند کارمند اداره یا امور اداری. قسمتی از امور عمومی است که مربوط به اداره نمودن افراد مردم و اجرا روز مره قوانین است و نشانه آن ارتباط دایم ماء موران دولت با مردم می باشد فرهنگ لغت هوشیار