- هجول
- فراخ چوز، تباهکار: زن
معنی هجول - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یکی از 7 قطعه استخوان مچ پا که در فاصله بین دو قوزک پا قرار دارد. این استخوان را در تداول عوام استخوان قاب نامند بجل شتالنگ اشتالنگ قاب کعب اشتق
شرمسار
بی شکیب
آفند، تازش، تک
اشتالنگ شتالنگ استخوان کعب قاب
گردونه دراز
نادان، بی خرد
در تازی خجلان: شوره ور چکسا شرمین شرمگین شرم زده شرمسار
جمع سجل، دول بزرگ (دول دلو) آبدان های بزرگ چشم پر اشک، بز پر شیر، چشمه پر آب
خوابیدن، خفتن، خواب
دانه ای شبیه ماش، ملک
استخوانی که در مچ پایین دو غوزک قرار دارد، استخوان بندگاه پا و ساق، شتالنگ، کعب
حملۀ ناگهانی، یورش، تاخت، ناگاه درآمدن در جایی
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد
نیک شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری را انجام دهد
هجوی در فارسی جر شفتی نکوهشی
دخول بی اذن، در آمدن هر کسی بی دستوری، شکسته و ویران شدن خانه
خفتن و خوابیدن
باران دمریز باران پیاپی
بنگرید به هراول واحدی ازقواعی نظامی که درمقدم قشون حرکت کند برای هدایت وحفاظت آن
نادان، بی خرد
دارای محتوای هجو
هراس
طواف کردن، گرد برآمدن
خوف، هراس، ترس، بیم
گروه سواران، لشکر بزرگ
بدگویی کردن، برشمردن معایب کسی
زغن، پرنده ای شبیه کلاغ و کمی کوچک تر از آنکه جانوران کوچک را شکار می کند
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی
غلیواج، کلیواج، کلیواژ، موش ربا، چوژه ربا، گوشت ربا، گنجشک سیاه، خاد، خات، پند، جنگلاهی، چنگلاهی، چنکلاهی، چنگلانی