جدول جو
جدول جو

معنی هجده - جستجوی لغت در جدول جو

هجده
هشت و ده، عدد «۱۸»
تصویری از هجده
تصویر هجده
فرهنگ فارسی عمید
هجده(هََ / هَِ دَ هْ)
ده بعلاوۀ هشت. (ناظم الاطباء). هشتده. (آنندراج). عددی که در میان هفده و نوزده است. با فتح اول هم صحیح است. (فرهنگ نظام). هژده. (شمس اللغات). هیجده ’: این پسر را سالش به هجده رسید و جمالش یکی ده شد’. (نوروزنامه)
لغت نامه دهخدا
هجده
هشت و ده، عدد 18
تصویری از هجده
تصویر هجده
فرهنگ لغت هوشیار
هجده((ه دَ))
هژده، ده بعلاوه هشت، عدد بین هفده و نوزده
تصویری از هجده
تصویر هجده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هوده
تصویر هوده
(دخترانه)
راست، درست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هفده
تصویر هفده
هفت و ده، عدد بعد از شانزده، عدد «۱۷»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوده
تصویر هوده
سود و فایده، راست و درست، حق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هژده
تصویر هژده
هجده، هشت و ده، عدد «۱۸»
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سجده
تصویر سجده
از ارکان نماز که به صورت گذاشتن هفت عضو شامل پیشانی، کف دو دست، سر دو زانو و شصت هر دو پا بر روی زمین و خواندن ذکر مخصوص به جا آورده می شود، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
فرهنگ فارسی عمید
(عَ جَ دَ)
یکی عجد. غراب. زاغ. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ دَ / بُ جُ دَ)
حقیقت کار. کنه آن. اندرون. (منتهی الارب) (آنندراج). نیت شخص. سرّ کار. (ناظم الاطباء). باطن چیزی. باطن کار. (از اقرب الموارد). هو عالم ببجده امرک. یعنی او بر باطن کار تو آگاه است. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(جْ /جِ دَ / دِ)
آجیده. آزده. آژده:
از ملاقات صبا روی غدیر
راست چون آجدۀ سوهان است.
؟
، رنگ شده
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
نام سوره ای از قرآن است و آن سی آیه است. پس از لقمان و پیش از احزاب، و نیز سجده نام دیگر سورۀ ’فصلت’ چهل و یکمین سوره، پس از مؤمن و پیش از شوری است
لغت نامه دهخدا
(هََ / هَِ دَ هَُ)
چیزی که در مرتبۀ هجده واقع شده باشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ حُ)
سر بر زمین نهادن. (منتهی الارب). پیشانی بر زمین نهادن. (مهذب الاسماء) :
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری.
منوچهری.
سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع
آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست.
ناصرخسرو.
از پی سجدۀ رخ تو چنان
عابدان در نماز میغلطم.
خاقانی.
بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و بسجدۀ مهتاب.
خاقانی.
آنجا که دست ماست درو حلقه زآن ماست
وآنجا که پای اوست سر و سجده زآن ماست.
خاقانی.
گوش در آن نامه تحیت رسان
دیده در آن سجده تحیات خوان.
نظامی.
کز برای من بدش سجده ملک
وز پی من رفت بر هفتم فلک.
مولوی.
- سجدۀسهو، آن دو سجده است که در موارد ذیل باید بجای آورد:
اول آنکه نمازگزار در بین نماز سهواً حرف بزند.
دوم جائی که نباید در نماز سلام دهد.
سوم آنکه یک سجده را فراموش کند.
چهارم آنکه تشهد را فراموش کند.
پنجم آنکه در نماز چهار
رکعتی بعد از سجدۀ دوم شک کند، بلکه احتیاطاً برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند سجدۀ سهو نمایند. و کیفیت سجدۀ سهو چنانست که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجدۀ سهو کند و پیشانی رابه چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید بسم اﷲ و باﷲ و صلی اﷲ علی محمد و آله، و ذکرهایی بطریق دیگر روایت شده است. رجوع به رسائل عملیه و کتب فقها شود:
گر سهو شود بسجده راهم
در سجدۀ سهو عذر خواهم.
نظامی.
- سجدۀ شکر، پیشانی بخاک نهادن شکر را. سجده کردن بشکر نعمتی که رسیده است:
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدۀ شکر چون شاکری.
منوچهری.
چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود برزویه سجدۀ شکر گذارد. (کلیله و دمنه).
، فروتنی نمودن، راست ایستادن. و از لغات اضداد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از هفده
تصویر هفده
عدداصلی بین شانزده وهیجده ده بعلاوه هفت (17)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هیجده
تصویر هیجده
هشت علاوه ده عددی است بین هفده ونوزده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوده
تصویر هوده
کوهان هودج. حق راستی مقابل بیهوده، سود فایده مقابل بیهوده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هژده
تصویر هژده
هیجده (18) : (گفت ازآن نوزده زبانیه که بردردوزخ باشندمن هژده راکفایت کنم)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هشده
تصویر هشده
هیجده
فرهنگ لغت هوشیار
زن فربه، سال پر هجرت در فارسی فرا روی (کوچ)، جداشدن، دل کندن: از زاد گاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجنه
تصویر هجنه
هجنه در فارسی آک (عیب)، آک سخن عیب، عیب کلام،جمع هجن
فرهنگ لغت هوشیار
نجدت در فارسی: تفتود: استواری و دلیری برابر کاری دشوار و چیزی ترسناک، بی باکی دلیری مردانگی، سختی، جنگ، ترس، سرود، یار یاور، یاریگری (مصدر. اسم) سرود: نجده سازازدل شکسته دلان این چنین نجده راشکست مده. (خاقانی. سج. 800) -8 شجاع، یاریاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تونجده یاوران را. (خاقانی. سج. 34)، یاری یاوری: چون سلطان اورا درحالت آن محنت بدیدکوکبه جماعتی ازخواص غلامان به نجده اوفرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجده
تصویر عجده
زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجده
تصویر سجده
پیشانی بر زمین نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجده
تصویر بجده
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجدهم
تصویر هجدهم
عددترتیبی برای هجده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هجشه
تصویر هجشه
خیزش بر خاستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجده
تصویر بجده
((بَ جْ دَ یا بُ جُ دَ))
باطن و حقیقت کاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سجده
تصویر سجده
((سَ دَ یا دِ))
پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نجده
تصویر نجده
((نَ دَ یا دِ))
سرود، شجاع، یار، یاور، یاری، یاوری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هجنه
تصویر هجنه
((هُ نِ))
عیب و زشتی، عیب کلام، سخن معیوب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوده
تصویر هوده
((د))
درست، حق، سود، فایده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هوده
تصویر هوده
نتیجه، سرانجام، فایده، منفعت
فرهنگ واژه فارسی سره