جدول جو
جدول جو

معنی سجده

سجده
(تَ حُ)
سر بر زمین نهادن. (منتهی الارب). پیشانی بر زمین نهادن. (مهذب الاسماء) :
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری.
منوچهری.
سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع
آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست.
ناصرخسرو.
از پی سجدۀ رخ تو چنان
عابدان در نماز میغلطم.
خاقانی.
بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و بسجدۀ مهتاب.
خاقانی.
آنجا که دست ماست درو حلقه زآن ماست
وآنجا که پای اوست سر و سجده زآن ماست.
خاقانی.
گوش در آن نامه تحیت رسان
دیده در آن سجده تحیات خوان.
نظامی.
کز برای من بدش سجده ملک
وز پی من رفت بر هفتم فلک.
مولوی.
- سجدۀسهو، آن دو سجده است که در موارد ذیل باید بجای آورد:
اول آنکه نمازگزار در بین نماز سهواً حرف بزند.
دوم جائی که نباید در نماز سلام دهد.
سوم آنکه یک سجده را فراموش کند.
چهارم آنکه تشهد را فراموش کند.
پنجم آنکه در نماز چهار
رکعتی بعد از سجدۀ دوم شک کند، بلکه احتیاطاً برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند سجدۀ سهو نمایند. و کیفیت سجدۀ سهو چنانست که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجدۀ سهو کند و پیشانی رابه چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید بسم اﷲ و باﷲ و صلی اﷲ علی محمد و آله، و ذکرهایی بطریق دیگر روایت شده است. رجوع به رسائل عملیه و کتب فقها شود:
گر سهو شود بسجده راهم
در سجدۀ سهو عذر خواهم.
نظامی.
- سجدۀ شکر، پیشانی بخاک نهادن شکر را. سجده کردن بشکر نعمتی که رسیده است:
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدۀ شکر چون شاکری.
منوچهری.
چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود برزویه سجدۀ شکر گذارد. (کلیله و دمنه).
، فروتنی نمودن، راست ایستادن. و از لغات اضداد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا