جدول جو
جدول جو

معنی سجده - جستجوی لغت در جدول جو

سجده
از ارکان نماز که به صورت گذاشتن هفت عضو شامل پیشانی، کف دو دست، سر دو زانو و شصت هر دو پا بر روی زمین و خواندن ذکر مخصوص به جا آورده می شود، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
تصویری از سجده
تصویر سجده
فرهنگ فارسی عمید
سجده
(سَ دَ)
نام سوره ای از قرآن است و آن سی آیه است. پس از لقمان و پیش از احزاب، و نیز سجده نام دیگر سورۀ ’فصلت’ چهل و یکمین سوره، پس از مؤمن و پیش از شوری است
لغت نامه دهخدا
سجده
(تَ حُ)
سر بر زمین نهادن. (منتهی الارب). پیشانی بر زمین نهادن. (مهذب الاسماء) :
سر از سجده برداری و این شراب
کشی یاد فرخنده رخ مهتری.
منوچهری.
سر بر زمین بسجده نهاده ست بی رکوع
آن کو نه ز اوصیا بسوی انبیا شده ست.
ناصرخسرو.
از پی سجدۀ رخ تو چنان
عابدان در نماز میغلطم.
خاقانی.
بناف قبۀ عالم بصلب قائم کوه
به پشت راکع چرخ و بسجدۀ مهتاب.
خاقانی.
آنجا که دست ماست درو حلقه زآن ماست
وآنجا که پای اوست سر و سجده زآن ماست.
خاقانی.
گوش در آن نامه تحیت رسان
دیده در آن سجده تحیات خوان.
نظامی.
کز برای من بدش سجده ملک
وز پی من رفت بر هفتم فلک.
مولوی.
- سجدۀسهو، آن دو سجده است که در موارد ذیل باید بجای آورد:
اول آنکه نمازگزار در بین نماز سهواً حرف بزند.
دوم جائی که نباید در نماز سلام دهد.
سوم آنکه یک سجده را فراموش کند.
چهارم آنکه تشهد را فراموش کند.
پنجم آنکه در نماز چهار
رکعتی بعد از سجدۀ دوم شک کند، بلکه احتیاطاً برای هر چیزی که در نماز اشتباهاً کم یا زیاد کند سجدۀ سهو نمایند. و کیفیت سجدۀ سهو چنانست که بعد از سلام نماز فوراً نیت سجدۀ سهو کند و پیشانی رابه چیزی که سجده بر آن صحیح است بگذارد و بگوید بسم اﷲ و باﷲ و صلی اﷲ علی محمد و آله، و ذکرهایی بطریق دیگر روایت شده است. رجوع به رسائل عملیه و کتب فقها شود:
گر سهو شود بسجده راهم
در سجدۀ سهو عذر خواهم.
نظامی.
- سجدۀ شکر، پیشانی بخاک نهادن شکر را. سجده کردن بشکر نعمتی که رسیده است:
بود عقد کابین او اینکه تو
کنی سجدۀ شکر چون شاکری.
منوچهری.
چون کسری این مثال بدین اشباع فرمود برزویه سجدۀ شکر گذارد. (کلیله و دمنه).
، فروتنی نمودن، راست ایستادن. و از لغات اضداد است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
سجده
پیشانی بر زمین نهادن
تصویری از سجده
تصویر سجده
فرهنگ لغت هوشیار
سجده
((سَ دَ یا دِ))
پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز
تصویری از سجده
تصویر سجده
فرهنگ فارسی معین
سجده
سر بر زمین (مهر) گذاشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
سجده
اگر کسی بیند سجده حق تعالی می کرد، دلیل است بر مردی بزرگوار ظفر یابد. اگر بیند جز حق تعالی کس دیگر را سجده می کرد، دلیل که امیدی که دارد برنیاید. محمد بن سیرین
اگر بیند که مهتری سجده می کرد، دلیل نماید وی را از سلطان رنج و بلا رسد.
اگر دید کسی وی را سجده نمود، دلیل که مراد آن کس را حاصل نماید.
فرهنگ جامع تعبیر خواب

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سوده
تصویر سوده
(دخترانه)
نام شهری در نزدیکی بغداد
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ساجده
تصویر ساجده
(دخترانه)
مؤنث ساجد، سجده کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
پارچه یا فرشی که روی آن نماز بخوانند، جانماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرده
تصویر سرده
سرحلقۀ می خوارگان، ساقی، برای مثال سردۀ بزم شراب است امروز / آنکه دی بود امام اصحاب (کمال الدین اسماعیل - ۳۳۰)، قدح شراب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ستده
تصویر ستده
ستانده، گرفته، دریافت شده
فرهنگ فارسی عمید
(مِ جَ دَ)
حصیر و گلیمی که بر آن سجده کنند. (از اقرب الموارد). جانماز. سجّاده
لغت نامه دهخدا
ساییده شده لمس شده، کوفته سحق شده، خرد شده ریز شده سوده الماس، گداخته مذاب، آغشته باب، اندوده، فرسوده کهنه شده، حک شده، محو شده، سوراخ شده سفته، خرج شده، گرد و غبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سقده
تصویر سقده
زورک پرنده سرخرنگ به بزرگی گنجشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعده
تصویر سعده
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سنده
تصویر سنده
سندان آهنگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهده
تصویر سهده
مونث سهد بی خوابی، کاراستوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیده
تصویر سیده
گرگ ماده، شیر ماده بانو مونث سید، جمع سیدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
جای نماز، جای سجده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجده
تصویر عجده
زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرده
تصویر سرده
نوع قسم، نوعی خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجیه
تصویر سجیه
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجحه
تصویر سجحه
سرشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجعه
تصویر سجعه
پاره ای از هماهنگ آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجفه
تصویر سجفه
تسویی از شب (تسو ساعت) پاسی از شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ستده
تصویر ستده
گرفته اخذ شده دریافت شده
فرهنگ لغت هوشیار
مونث ساجد نگونیگر زن، چشم سست، کویک پربار کویک (نخل) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده
تصویر ساده
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
فرهنگ لغت هوشیار
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجده
تصویر بجده
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
فرهنگ لغت هوشیار
نجدت در فارسی: تفتود: استواری و دلیری برابر کاری دشوار و چیزی ترسناک، بی باکی دلیری مردانگی، سختی، جنگ، ترس، سرود، یار یاور، یاریگری (مصدر. اسم) سرود: نجده سازازدل شکسته دلان این چنین نجده راشکست مده. (خاقانی. سج. 800) -8 شجاع، یاریاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تونجده یاوران را. (خاقانی. سج. 34)، یاری یاوری: چون سلطان اورا درحالت آن محنت بدیدکوکبه جماعتی ازخواص غلامان به نجده اوفرستاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساده
تصویر ساده
ابتدایی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سجاده
تصویر سجاده
جانماز
فرهنگ واژه فارسی سره