- سجده
- پیشانی بر زمین نهادن
معنی سجده - جستجوی لغت در جدول جو
- سجده ((سَ دَ یا دِ))
- پیشانی بر زمین نهادن هنگام نماز
- سجده
- از ارکان نماز که به صورت گذاشتن هفت عضو شامل پیشانی، کف دو دست، سر دو زانو و شصت هر دو پا بر روی زمین و خواندن ذکر مخصوص به جا آورده می شود، پیشانی بر زمین گذاشتن برای عبادت یا اظهار فروتنی
سی و دومین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۳۰ آیه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حقیقت کار، کنه آن، اندرون
جانماز
ابتدایی
خلانیدن سوزن فرو برده، نوعی دوخت جامه و پای پوش که فاصله فرو بردن سوزنها از بخیه قدری بیشتر باشد
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
مونث ساجد نگونیگر زن، چشم سست، کویک پربار کویک (نخل) مونث ساجد سجده کننده جمع ساجدات
گرفته اخذ شده دریافت شده
خلق خوی عادت طبیعت، جمع سجایا سجیات
تسویی از شب (تسو ساعت) پاسی از شب
پاره ای از هماهنگ آوری
سرشت
جای نماز، جای سجده
نوع قسم، نوعی خربزه، قدحی که بدان شراب خورند، ساقی
زورک پرنده سرخرنگ به بزرگی گنجشک
رمده شیرواش از گیاهان (گویش گیلکی) واحد سعد
سندان آهنگران
ساییده شده لمس شده، کوفته سحق شده، خرد شده ریز شده سوده الماس، گداخته مذاب، آغشته باب، اندوده، فرسوده کهنه شده، حک شده، محو شده، سوراخ شده سفته، خرج شده، گرد و غبار
مونث سهد بی خوابی، کاراستوار
گرگ ماده، شیر ماده بانو مونث سید، جمع سیدات
ستانده، گرفته، دریافت شده
سرحلقۀ می خوارگان، ساقی، برای مثال سردۀ بزم شراب است امروز / آنکه دی بود امام اصحاب (کمال الدین اسماعیل - ۳۳۰) ، قدح شراب
پارچه یا فرشی که روی آن نماز بخوانند، جانماز
بی پیرایه، بی نقش و نگار، بی آلایش، بی زینت وزیور، هموار، یکسان، آسان، خالص، بی غش، بی آمیغ، پسری که هنوز موی در چهره اش پیدا نشده
زاغ
نجدت در فارسی: تفتود: استواری و دلیری برابر کاری دشوار و چیزی ترسناک، بی باکی دلیری مردانگی، سختی، جنگ، ترس، سرود، یار یاور، یاریگری (مصدر. اسم) سرود: نجده سازازدل شکسته دلان این چنین نجده راشکست مده. (خاقانی. سج. 800) -8 شجاع، یاریاور: شیران شده یاوران رزمت اقبال تونجده یاوران را. (خاقانی. سج. 34)، یاری یاوری: چون سلطان اورا درحالت آن محنت بدیدکوکبه جماعتی ازخواص غلامان به نجده اوفرستاد
هشت و ده، عدد 18
ساییده شده
ایستاده، مخفف ستاده