جدول جو
جدول جو

معنی هتک - جستجوی لغت در جدول جو

هتک
پرده دریدن، پاره کردن پرده، کشیدن و کندن پرده از جای خودش، مفتضح ساختن، رسوا کردن کسی
تصویری از هتک
تصویر هتک
فرهنگ فارسی عمید
هتک
(قَشْوْ)
دریدن پرده و مانند آن را: هتک الستر هتکا، پاره کرد آن پرده را. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (منتهی الارب). پرده دریدن. (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، کشیدن و از جای کندن پرده و مانند آن. (ناظم الاطباء) (از معجم متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، شکافتن جزوی از پرده و امثال آن به جهت آشکار ساختن ماورای آن. انکشاف. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه) (منتهی الارب) ، به درازا بریدن جامه. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد) : هتکت الثوب، شکافتم آن جامه را به درازا. (ناظم الاطباء) ، مجازاً رسوا کردن. مفتضح ساختن. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (معجم متن اللغه) : هتک اﷲ سترالفاجر، مفتضح کرد خدا آن فاجر را. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، هتک عرش، خوار و ذلیل گردیدن. بی عزت و حرمت شدن: هتک عرش فلان، خوار و ذلیل گردید فلان. (ناظم الاطباء). هتک عرشه، حرمت و عزتش از بین رفت. (معجم متن اللغه) ، (اصطلاح پزشکی) تفرق اتصال که اندرعضله افتد بر کنارۀ عضله. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). تفرق اتصال یکون فی طرف العضله. (بحرالجواهر). جدایی پیوستگیهایی که بین اطراف عضلات است. (کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
هتک
(هََ)
کفج نباتی است. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
هتک
(هََ)
پرده دری. (ناظم الاطباء) (غیاث) ، ربودگی ناموس. (ناظم الاطباء). بی عصمتی، رسوایی و بی آبرویی، افتضاح و بدنامی، فاش شدگی عیب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هتک
(هََ تَ)
کلمه عامیانه ای است که در اینگونه ترکیب ها: هتک کسی را پاره کردن یا هتکش پاره شد، و از این قبیل به کار میرود و مراد کون است و معمولاً در موارد کار طاقت فرسا که از کسی کشیده شود استعمال میگردد
لغت نامه دهخدا
هتک
(هََ تِ)
حقارت و خفت، سوء ادب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هتک
(هََ تِ)
ثوب هتک، جامۀ پاره پاره و چاک خورده. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
هتک
(هَُ)
نیم شب. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
هتک
فاش شدگی عیب، افتضاح و بد نامی، پرده دریدن نیمی از شب نیمه شب پاره پاره: جامه پرده دری -1 دریدن پرده ومانندآن، رسواکردن مفتضح ساختن، پرده دری، رسوایی افتضاح: (چون شخص به هتک استار وافشای اسرارمردم مشهوراست)، ربودگی ناموس بی عفتی. یا هتک احترام. بی احترامی کردن، یا هتک حرز. شکستن حصاروپناهگاه ومانندآن، عباتست ازتخریب سوراخ کردن شکافتن حرز وحصارو دروقفسه وغیره. یا هتک حرمت. شکستن حرمت بی احترامی: (اگرتوپرده برآن زلف ورخ نمی پوشی به هتک حرمت صاحبدلان همی کوشی) (سعدی) یا هتک حرمت منازل. داخل شدن بقهروغلبه درملکی که درتصرف دیگری است. یا هتک ستر. دریدن پرده پرده دری. یا هتک عرض. برباد دادن آبروو عرض هتک احترام. یا هتک عفاف. لکه دارساختن گوهرعفت زن. یا هتک ناموس. تجاوز بعفت وناموس دختر یا زنی، بی ناموسی، تفرق اتصال که برکناره عضله افتد، نشیمن کون. کون مقعد. یاهتک کسی پاره شدن، کوشش پاره ودریده شدن، دچارکارهای طاقت فرساشدن وی. یا هتک کسی راپاره کردن، کون را دریدن، ازوی کارهای طاقت فرسا کشیدن، سوت صفیر
فرهنگ لغت هوشیار
هتک
((هَ))
پرده دری، رسوایی
تصویری از هتک
تصویر هتک
فرهنگ فارسی معین
هتک
((هَ تَ))
کون، مقعد
هتک کسی پاره شدن: کونش پاره و دریده شدن، دچار کارهای طاقت فرسا شدن وی
هتک کسی را پاره کردن: کون را دریدن، از وی کارهای طاقت فرسا کشیدن
تصویری از هتک
تصویر هتک
فرهنگ فارسی معین
هتک
((هُ تَ))
سوت، صفیر
تصویری از هتک
تصویر هتک
فرهنگ فارسی معین
هتک
ناسزا، دشنام
تصویری از هتک
تصویر هتک
فرهنگ واژه فارسی سره
هتک
چنگک و حلقه ی چوبی که به ریسمان بندند
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تهتک
تصویر تهتک
بی شرمی و بدزبانی، پرده دریدگی، رسوایی، رسوا شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بتک
تصویر بتک
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتاک
تصویر هتاک
کسی که پرده از کارهای نهفته و عیب های پوشیدۀ مردم بردارد، کسی که مردم را رسوا و بی آبرو کند، پرده در، بدزبان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هتل
تصویر هتل
مکانی که در مقابل دریافت هزینه، به اشخاص جای خواب و خدمات دیگر از قبیل غذا و امثال آن ها ارائه می شود، مهمان خانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتک
تصویر فتک
دلیری کردن، به ناگاه کسی را گرفتن و کشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از همتک
تصویر همتک
همتگ، دو تن که با هم بدوند، هم دو، هم قدم، همراه
فرهنگ فارسی عمید
بهندی لسان الثور است. (تحفۀ حکیم مؤمن) ، دوری، درستی، اندوه، هلاکی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هلاک از هلاکت. (برهان) (جهانگیری) ، نگونساری، یقال: بهراً له. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بهتان و تهمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تکلیف مالایطاق. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، روشنی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجب از تعجب. (برهان) (جهانگیری) ، پری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، غلبه. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، و قولهم الازواج ثلاثه، زوج بهر، ای یبهر العیون لحسنه، ای یغلبها و یعجبها، و زوج دهر، ای یعد لنوائب الدهر، و زوج مهر، ای یؤخذ منه المهر. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَِ تَ کَ)
یکی از هتک. (معجم متن اللغه) (اقرب الموارد). رجوع به هتک شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
رسوا شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). افتضاح. (اقرب الموارد). پرده دریدن وپرده دری و بی تخمگی و رسوائی. (غیاث اللغات) (آنندراج) : به لهو و نشاط و آداب آن مشغول میباشدو بدانجای تهتک است. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 393).
دولت ز مهتر متهتک جدا سزد
از تو جدا مباد که بس بی تهتکی.
سوزنی.
ما را در کام نهنگ با زورو تهتک انداختی. (جهانگشای جوینی).
با کبی خویان تهتکها چه کرد
با نبی رویان تنسکها چه کرد.
مولوی.
، دریده و شکافته گردیدن پرده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تهک
تصویر تهک
خالی تهی، برهنه عریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتک
تصویر عتک
روزگار زمانه، تاختن: در جنگ، ترش شدن می یاشیر روزگار زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
آبی که از نهر یا از روی زمین بواسطه جریان سریع یا حرکت کردن به اطراف ریخته شود
فرهنگ لغت هوشیار
ستهیدن، فرو گرفتن به ناگاه گرفتن بناگاه گرفتن کسی را، ناگاه کشتن کسی را، رویاروی زخم رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لتک
تصویر لتک
نوعی بازی در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هتکه
تصویر هتکه
پرده دریدگی رسوایی، پاسی از شب زهپرده
فرهنگ لغت هوشیار
رسوا شدن پرده دری رسوایی دریده شدن پرده رسوا شدن، پرده دری بی شرمی رسوایی، جمع تهتکات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تهتک
تصویر تهتک
((تَ هَ تُّ))
دریده شدن پرده، رسوایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هتا
تصویر هتا
حتا، حتی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هتل
تصویر هتل
مهمانسرا
فرهنگ واژه فارسی سره
بی شرمی، پرده دری، رسوایی، هتاکی، رسوا شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام مرتعی در آمل
فرهنگ گویش مازندرانی