جدول جو
جدول جو

معنی بتک

بتک
بت کوچک، مجسّمه ای از جنس سنگ، چوب، فلز یا چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که بعضی اقوام پرستش می کنند، صنم، طاغوت، بد، شمسه، ژون، وثن، آیبک، ایبک، جبت، فغ، بغ
تصویری از بتک
تصویر بتک
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با بتک

بتک

بتک
شاید نام رودی باشد: بر سوی سمرقند رودی عظیم است که آن را رودماصف خوانند. در آن رود آب بسیار جمع شود و آن آب بسیار زمین را بکند و گل بیرون آورد چنانکه این مغاکها آکنده شده آب بسیار می آمد و گل می آورد تا به بتک وفرب رسید و آن آب دیگر بازداشت و این موضع که بخاراست آکنده شد و زمین راست شد. (از تاریخ بخارا ص 5)
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
مُرَکَّب اَز: به + تک، تند. چهارنعل. تاخت. رجوع به تک شود
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
جَمعِ واژۀ بتکه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به بتکه شود
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
بت. بت کوچک. (ناظم الاطباء). بت خرد. (آنندراج) :
بتک را یکی بوسه دادم بدست
که لعنت بر او باد و بر بت پرست.
سعدی
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
پُتک و ظاهراً تبدیلی و صورتی از آن است:
مشو غره که در یک دم ز زخم چرخ ساینده
بریزی گر همی بتکی، بسائی گرچه سوهانی.
سنائی
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
خط و نامه. (برهان قاطع). مکتوب. (ناظم الاطباء). نوشته. (فرهنگ نظام) (انجمن آرای ناصری).
نویسنده. کاتب. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (فرهنگ شعوری).
لغت نامه دهخدا

بتک

بتک
بریدن چیزی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا