- هامی (پسرانه)
- سرگشته و حیران
معنی هامی - جستجوی لغت در جدول جو
- هامی
- سرگشته، حیران، آسیون، سرگردان، گیج، کالیو، مستهام، پکر، آسمند، کالیوه رنگ، گیج و ویج، واله، کالیوه، خلاوه، گیج و گنگ
- هامی
- سرگشته، حیران، متحیر
- هامی
- سرگشته، حیران
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
وزنی است برابربیست وپنج استار. توضیح ابن سینا درقانون هامین را معادل پنج استار وبیست درهم اوبو (ابولو) وچهارآورده
وزنی است برابر بیست و پنج استار
منسوب به تهامه، جمع تهامیون
زونی (زون سهم تجار) منسوب به سهام. یا شرکت سهامی شرکتی تجارتی که سرمایه آن به سهامی تقسیم گردیده و صاحبات سهام به تعداد سهم خود حق رای دارند. سهام مذکور قابل انتقال است
نهامین در فارسی آهنگر، درود گر، دستورز آهنگر حداد، نجار دورد گر
پشتیبان
معروف
درخشان درخشنده، لقب شهر بلخ
رهنما
تیر انداز، پرتاب کننده
بلند، عالی پسر نوح و پدر اقوام سامی
حمایت کننده بعنایت و کرم دفاع کننده، پشتیبان، هوادار
ناآزمودگی، بی تجربگی
صیاد را گویند، شکارگر
نوعی خوراکی که با گوشت و آرد و غیره طبخ کنند
سرگردان، سرگشته، متحیر
هر یک از افراد خاندان هاشم
مرضی که در بعضی حیوانات مانند سگ، گربه و گرگ تولید می شود و دارای میکروب مخصوصی است و ممکن است بر اثر گزش حیوان مبتلا مانند سگ میکروب آن سرایت کند و باعث جنون هاری شود، داءالکلب، راژ
قرض دار، وامدار، عاجز و درمانده
هامون، زمین هموار، دشت، مقابل آسمان، زمین
جاهل، نادان، بی سواد، برای مثال بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط / ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند (سعدی - ۴۱۹) ، مقابل علوی، غیر سیّد