جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با سامی

سامی

سامی
یکی از شاخه های بزرگ نژاد سفید، شامل عرب، آشوری، اکدی (بابلی قدیم)، عبری، سُریانی، آرامی و کنعانی قدیم، شاخه ای از خانوادۀ زبان های حامی - سامی
عالی، بلند، بلندپایه، بلند مرتبه
سامی
فرهنگ فارسی عمید

سامی

سامی
بلند، (آنندراج) (منتهی الارب)، صاحب سموّ: اگر رأی سامی ... از او درگذرد که برای خداوند بازنموده ام، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 342)،
جستن راه خدمت سامیش
جز بوجه ثنا خطا باشد،
مسعودسعد،
گرچه دورم ز مجلس سامیت
من از این بخت و دولت توسن،
مسعودسعد،
از قافلۀ زایر آن درگه سامیش
کعبه است که مأوای مناجات و دعا شد،
مسعودسعد،
، فحل سام، گشن سربرداشته، ج، سوامی، (ناظم الاطباء)، برآینده جهت شکار، ج، سماه، یقول: رجل سام و قوم سماه، یعنی قومی که برای شکار برآمده باشد، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

سامی

سامی
قومی است منسوب به سام بن نوح، نژاد سامی عبارت از آشوری و عربی و آکدی (بابلی قدیم)، عبری، سریانی، آرامی و کنعانی قدیم و غیره است و منظور از زبانهای سامی مراد زبان اقوام نامبرده است، (یادداشت بخط مؤلف)
منسوب است به سامه بن لوی بن غالبه الناحی ساموی، (الانساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

سامی

سامی
فرقه ای از نصاری که خود را صامیه نامیده اند، (ابن الندیم ص 479)
لغت نامه دهخدا

سامی

سامی
اسمش لطف علی بیک صاحب طبع بود بغیر این رباعی شعر قابلی از او بنظر نرسید:
کامست مرا گر فلک پست دهد
دردستش از این هر دو یکی هست دهد
یا همت من کند چو دستم کوتاه
یا آنکه بقدر همتم دست دهد،
(آتشکده آذر چ شهیدی ص 150)
اسمش سام میرزا خلف صدق شاه اسماعیل صفوی است، تذکره ای مسمی بتحفه السامی بر اشعار معاصرین خود نوشته، رجوع به سام میرزا و رجوع به صفویه و رجوع به آتشکدۀ آذر شود
لغت نامه دهخدا