- هامج(مِ)
آنچه گذاشته و ترک کرده باشند به طوری که یکی در دیگری درآید. (منتهی الارب). (ناظم الاطباء). المتروک یموج بعضه فی بعض کالغنم بلاراع و العسکر بلاقائد. (اقرب الموارد) ، همج هامج، گرسنگی بسیار سخت، توکید است مانند لیل لائل. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مردم فرومایه. رذال الناس. (اقرب الموارد)
