جدول جو
جدول جو

معنی هاع - جستجوی لغت در جدول جو

هاع
جبان، ترسو، ترسنده، (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)، بددل، (دهار) (منتهی الارب) (غیاث اللغات) (صحاح اللغه)، آزمند، بسیار حریص، (آنندراج) (دهار)، سست، ضعیف، (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، جزع کننده، جزوع، (نشوء اللغه العربیه) (ناظم الاطباء) : رجل هاع لاع، مرد ترسو و جبان و آزمند و بددل و سست و ضعیف و جزع کننده و جزوع، (از اقرب الموارد) (نشوء اللغه العربیه) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
هاع
آزمند، بد دل، ترسنده
تصویری از هاع
تصویر هاع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از های
تصویر های
آی، ای، هی، برای مخاطب قرار دادن به کار می رود، وای، آه، برای اظهار تاسف گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاس
تصویر هاس
بیم، ترس
دیگر، نیز، برای مثال طیبتی کردم و پشیمانم / تا چنین چیزها نگویم هاس (عثمان مختاری - ۲۳۵)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هار
تصویر هار
مبتلا به مرض هاری مثلاً سگ هار
کنایه از بسیار عصبانی
رشتۀ مروارید، گردن بند مروارید
مهره های گردن، گردن، برای مثال گزید از سواران برون از هزار / بر آن باد پایان آهخته هار (فردوسی - لغت نامه - هار)
سرگین، مدفوع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هال
تصویر هال
قرار، آرام، آرامش، برای مثال دلش گشت پرآتش از مهر زال / از او دور شد رامش خورد و هال (فردوسی - ۱/۱۸۷)
صبر و شکیبایی، برای مثال گمان مبر که مرا بی تو جای هال بود / جز از تو دوست گرم، خون من حلال بود (دقیقی - ۹۸)
اتاقی در ساختمان که اتاق پذیرایی را به اتاق های خواب پیوند می دهد، سرسرا
در چوگان میله هایی نظیر دروازۀ فوتبال که با سنگ و گچ در کنارۀ میدان چوگان بازی درست می کردند
هل، درختی کوتاه با گل های ریز سفید شبیه گل باقلا که بیشتر در هندوستان به ثمر می رسد و از سه سالگی به بار می نشیند، میوۀ این درخت که کوچک صنوبری و به اندازۀ بند انگشت با پوست تیره رنگ و دانه های خوش بو که برای خوش بو ساختن برخی از خوراکی ها به کار می رود، شوشمیر، لاچی، قاقله، خیربوا، هیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قاع
تصویر قاع
زمین پست و هموار که دور از کوه و پشته باشد، دشت، هامون
قاع صفصف: زمین هموار و بی گیاه. برگرفته از قرآن کریم «فیذرها قاعاً صفصفاً» (طه - ۱۰۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاژ
تصویر هاژ
متحیر، سرگشته، درمانده، زبون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هام
تصویر هام
همّ، حزن انگیز، اندوهگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هاج
تصویر هاج
متحیر، سرگشته، درمانده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صاع
تصویر صاع
پیمانه ای معادل چهار مد، یک من تبریز یا سه کیلوگرم که احکام اسلام از کفاره و فطریه بر آن جاری است، پیمانه
فرهنگ فارسی عمید
(دَ عِ)
کلمه ای است که بدان بزغالگان ماده را زجر کنند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
مؤنث هاع. رجوع به همین مدخل شود: امراه هاعه لاعه، زن جبان و ترسو و بددل و آزمند و جزع کننده
لغت نامه دهخدا
تصویری از هاک
تصویر هاک
دهان دره بیاستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاق
تصویر هاق
گاینده بسیارگای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هان
تصویر هان
کلمه جواب بمعنی آری، بلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از های
تصویر های
کلمه تاسف یعنی وای و آه و دریغا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاه
تصویر هاه
کلمه تهدید، حکایت خنده خندنده، حکایت نوحه نوحه سرا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاژ
تصویر هاژ
سرگشته، متحیر، درمانده
فرهنگ لغت هوشیار
سلولی که بدون آمیزش نطفه های نر و ماده تکثیر گیاهان را در نهانزادان موجب میشود اسپر، گیاه یا حیوان یک سلولی محاط بوسیله یک غشا نسبتا سخت مقاوم در مواقعی که این حیوان یا گیاه یک سلولی در شرایط نامتعادل قرار گرفته است. رده بزرگی از تک سلولیهای جانوری به محض قرار گرفتن در شرایط نامناسب دورشان بوسیله یک غشا سخت احاطه میشود و این رده را بهمین مناسبت هاگ داران مینامند در بین یک سلولیهای گیاهی تعداد زیادی از قارچها و دو خانواده از باکتریها (باسیل ها و کلوستریدیوم ها) میتوانند در مواقع لزوم بشکل هاگ درآیند هاگ درحقیقت شکل خفته ومقاوم تک سلولیها است چنانکه هاگ برخی از باکتریها سالهای متمادی در روی یک قطعه چوب باقی مانده و نسبت به شرایط سخت و حتی مواد گند زدا مقاومت میکنند برخی باکتریها که بصورت هاگ در می آیند مدت یک ساعت حرارت آب جوش و یا 160 درجه حرارت خشک را تحمل میکنند اسپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هال
تصویر هال
آرامش، سکون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هام
تصویر هام
هام د ین همدین: (وکس کس ازهام دینان خود از خان و مان بیرون مکنید به بیداد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هامع
تصویر هامع
همدل و موافق، مشابه و یکسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هانع
تصویر هانع
فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاو
تصویر هاو
کلمه ایست که درهنگام حمله بر دشمن برزبان رانند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاب
تصویر هاب
مار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لاع
تصویر لاع
نا شکیبا، بیمار، دوستی
فرهنگ لغت هوشیار
هامون زمین پست هموار دور از کوه و پشته بیابان صاف و هموار. یا قاع صفصف. بیایان مستوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاع
تصویر طاع
فرمانبردار
فرهنگ لغت هوشیار
پیمانه ای است برابر با چهار من و چارمنه زمین چهار من کشت، آبخوری، چوگان، زمین رفته زمین بازی واحد وزن پیمانه ایست چهار مد و مساوی هشت رطل و برابر چهار من
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاع
تصویر شاع
آشکار، پراکنده
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی شده باز بازه یاز اندازه ای برابربا سر انگشت دست راست تاسر انگشت دست چپ هنگامیس که دست ها رابه دو سوی گشوده ایم واحد طول از سر انگشت دست راست تا سر انگشت دست چپ آنگاه که دستها را افقی بطرفین باز کنند باز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هاز
تصویر هاز
ریشه هازیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هال
تصویر هال
سرسرا، تالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از هال
تصویر هال
قرار
فرهنگ واژه فارسی سره