- هادوری
- آرامی گدا گدای پرور فردی از گروهی از گدایان سمج که بدرخانه های میرفتند و باصرار چیزی طلب میکردند: (معیشتی نه که باعزت و قناعت آن بهردری نروم چون گدای هادوری)
معنی هادوری - جستجوی لغت در جدول جو
- هادوری
- گدای دوره گرد سمج
- هادوری
- گدای سمج که با اصرار چیزی می خواهد،
برای مثال معیشتی نه که با عزت قناعت آن / به هر دری نروم چون گدای هادوری ، مردم بی سر و پا و فرومایه(اثیرالدین اخسیکتی - مجمع الفرس - هادوری)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تولید مثل
قضاوت
تولید
عدل، احقاق، عدالت
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
استقامت پا برجایی، اعتبار
سخت افزار
حیوانی
خاطر نشان، خاطرنشان، ذکر، تذکر
دلیری یلی گردی شجاعت دلیری، جرا ت جسارت
باد صبا، باد برین
فرتیغی منسوب به ساطور آنچه به ساطور ریزه ریزه شده باشد از سبزی و گوشت و جز آن، دارنده ساطور
فراخی گشادگی وسعت
سحر ساحری جادوگری، عجیب شگفت آور (جادوییها شگفتیها عجایب)
عمل جادوگر جادویی سحر
عمل دادگر عدالت، حکومت به عدل و داد
تاج داری، سلطنت پادشاهی بزرگی
نادرست نویسی سابوری شاپوری گونه ای جامه نوعی جامه
دلیری، دلاوری، پهلوانی
پایداری، استقامت، پافشاری
قاصد بودن، دربانی، پاسبانی
عجب، تکبر، خودخواهی، برای مثال آنکه در او بادسری راه کرد / هم به پریدن سرش آگاه کرد (امیرخسرو۱ - ۱۱۶) ، گردنکشی
روز بسیار گرم، شدت گرمای تموز
شغل و عمل جادوگر، جادویی، سحر
دارای نام بودن، نیک نامی، شهرت
کسی که عادت به کشیدن تریاک دارد
عمل دادگر، حکم کردن به عدل و داد
ویژگی اجناس مناسب برای هدیه دادن
به یاد آوردن چیزی که فراموش شده
شغل و عمل پادو، دوندگی در پی کاری
آنکه عدل ورزد و عدل و داد کند، دادگر