کهیر، عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
کهیر، عارضه ای که به سبب آلرژی نسبت به بعضی مواد غذایی، سرم های تزریقی یا داروها به طور ناگهانی به صورت برآمدگی های سرخ رنگ و خارش دار در پوست بدن ظاهر می شود
پسندیده، نیکو، برای مثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالع مبارک و با کوکب منیر (منوچهری - ۴۸)، به شاه کیان گفت زردشت پیر / که در دین ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4)، زیبا، برای مثال خمّیده گشت و سست شد آن قامت چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورت هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳)، جلد، چابک، برای مثال دریغ آن سر تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹)، زیرک، هوشیار
پسندیده، نیکو، برای مِثال نوروز فرخ آمد و نغز آمد و هژیر / با طالعِ مبارک و با کوکبِ منیر (منوچهری - ۴۸)، به شاهِ کیان گفت زردشتِ پیر / که در دینِ ما این نباشد هژیر (فردوسی - ۵/٨4)، زیبا، برای مِثال خمّیده گشت و سست شد آن قامتِ چو سرو / بی نور ماند و زشت شد آن صورتِ هژیر (ناصرخسرو - ۱۰۳)، جلد، چابک، برای مِثال دریغ آن سرِ تخمۀ اردشیر / دریغ آن جوان و سوار هژیر (فردوسی - ۸/۴۶۹)، زیرک، هوشیار
یخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هسر، هتشه، کاشه، برای مثال امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانی ست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی - لغت نامه - هسیر) یخی که در سرمای سخت بر روی زمین می بندد
یَخ، آبی که از شدت سردی بسته و سفت شده باشد، هَسَر، هَتشِه، کاشِه، برای مِثال امروز از خجالت دوشینه بنده را / جانی ست پر ز آتش و طبعی پر از هسیر (سنائی - لغت نامه - هسیر) یخی که در سرمای سخت بر روی زمین می بندد
سنه هبیر، سالی است که در آن جنگ معروف هبیر بین قرامطه و کاروانی بزرگ از حاجیان در ریگزار هبیر واقع شد و آن ظاهراً در هیجدهم محرم سال 312 ه. ق. بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به هبیر (جنگ...، شود. در تاریخ بغداد، در شرح زندگی ابومحمد جریری، واقعۀ هبیر که منجر به کشته شدن جریری گشته، به سال 311 ه. ق. ذکر گردیده است. (تاریخ بغداد ج 4 ص 433)
سنه هبیر، سالی است که در آن جنگ معروف هبیر بین قرامطه و کاروانی بزرگ از حاجیان در ریگزار هبیر واقع شد و آن ظاهراً در هیجدهم محرم سال 312 هَ. ق. بوده است. (از معجم البلدان). رجوع به هبیر (جنگ...، شود. در تاریخ بغداد، در شرح زندگی ابومحمد جریری، واقعۀ هبیر که منجر به کشته شدن جریری گشته، به سال 311 هَ. ق. ذکر گردیده است. (تاریخ بغداد ج 4 ص 433)
ریگ هبیر، ریگزاری است به زرود بر راه مکه. (از معجم البلدان) : زید شده تشنه به ریگ هبیر عمرو شده غرقه در آب زلال. ناصرخسرو. چو عادند و ترکان چو باد عقیم بدین باد گشتند ریگ هبیر. ناصرخسرو. رجوع به هبیر وهبیر (جنگ...، و هبیر (سنه...، و هبیر (یوم...، شود
ریگ هبیر، ریگزاری است به زرود بر راه مکه. (از معجم البلدان) : زید شده تشنه به ریگ هبیر عمرو شده غرقه در آب زلال. ناصرخسرو. چو عادند و ترکان چو باد عقیم بدین باد گشتند ریگ هبیر. ناصرخسرو. رجوع به هبیر وهبیر (جنگ...، و هبیر (سنه...، و هبیر (یوم...، شود
خوب و نیک و نیکو و زبده. (برهان). هژیر. خجیر. (حاشیۀ برهان چ معین) : درخورد همت تو خداوند جاه داد جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر. منوچهری. یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جماد ز زشت زشت دهد پاسخ هجیر هجیر. قاآنی. ، خوب چهر. زیبا. درخشان: سیرت به برج لهو و طرب باد سال و مه ای طلعت چو مهر هجیر اندر آسمان. سوزنی
خوب و نیک و نیکو و زبده. (برهان). هژیر. خجیر. (حاشیۀ برهان چ معین) : درخورد همت تو خداوند جاه داد جاه بزرگوار و گرانمایه و هجیر. منوچهری. یکی به کوه سخن ران که گرچه هست جماد ز زشت زشت دهد پاسخ هجیر هجیر. قاآنی. ، خوب چهر. زیبا. درخشان: سیرت به برج لهو و طرب باد سال و مه ای طلعت چو مهر هجیر اندر آسمان. سوزنی