- نیرج (نَ رَ)
آهن آماج که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب). سکهالحراث. (اقرب الموارد) (متن اللغه). نورج. (متن اللغه) ، غماز. سخن چین. (منتهی الارب). نمام. (اقرب الموارد) (متن اللغه) ، شتر مادۀ نیکوی جواد تیزرو. (منتهی الارب). ناقۀ جواد. (اقرب الموارد). ناقۀ جواد را گویند به سبب سرعتش در دویدن. (ازمتن اللغه). هر تندرو و سریعی را نیرج گویند. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، دویدن به سرعت و تردد. (از متن اللغه) : عدا عدوا نیرجا، شتابانه و مترددانه دوید. (منتهی الارب) ، علم بر جامه. (از اقرب الموارد) ، مدوس و آلتی آهنین یا چوبی که بدان طعام را کوبند. (از اقرب الموارد). رجوع به نورج شود، امراءه نیرج، زن داهیۀ منکره. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد)
