جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با نیرم

نیرم

نیرم
نریمان. پدر سام. (جهانگیری) (رشیدی) (برهان قاطع). جد رستم. (برهان قاطع). رجوع به نریمان شود:
ز ما باد برسام نیرم درود
خداوند شمشیر و کوپال و خود.
فردوسی.
تو پور گو پیلتن رستمی
ز دستان سامی و از نیرمی.
فردوسی.
توگفتی گو پیلتن رستم است
و یا سام شیر است و یا نیرم است.
فردوسی
لغت نامه دهخدا

سیرم

سیرم
چرمی نازک و سفید که از آن بند شمشیر کارد خنجر و مانند آن سازند تسمه دوال
فرهنگ لغت هوشیار

نیرو

نیرو
زور، قوه، قدرت، توانایی، در علم فیزیک عمل یک جسم بر جسم دیگر که باعث ایجاد کار در جسم دوم می شود، قابلیت، استعداد
نیرو
فرهنگ فارسی عمید

بیرم

بیرم
دِیلَم، میلۀ آهنی ضخیم برای سوراخ کردن یا حرکت دادن چیزهای سنگین، بارَم
نوعی پارچۀ نخی نازک، برای مِثال به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی - ۲۳۱)
بیرم
فرهنگ فارسی عمید