مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مِثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرو افتاده، برای مثال یکی نیزه انداخت بر پشت اوی / نگونسار شد خنجر از مشت اوی (فردوسی - ۱/۱۴۳ حاشیه)، در علم زیست شناسی گل نگون سار گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرو افتاده، برای مِثال یکی نیزه انداخت بر پشت اوی / نگونسار شد خنجر از مشت اوی (فردوسی - ۱/۱۴۳ حاشیه)، در علم زیست شناسی گل نگون سار گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گُل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
آویختگی. واژگونی. (ناظم الاطباء). نگونسار بودن. رجوع به نگونسار شود، سرنگونی. به خاک افتادگی. مقابل افراشتگی: به دولتت علم دین حق فراشته باد به صولتت علم کفر در نگونساری. سعدی. ، سربه زیرافکندگی. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. خواری. پستی: تو چو خر ف تنه خور چون شدی ای نادان اینت نادانی و نحسی و نگونساری. ناصرخسرو. ، هلاک. (یادداشت مؤلف) : که در نگونساری و خاکساری ایشان راحت و آسایش انام و تازگی ایام است. (تاریخ قم ص 4)
آویختگی. واژگونی. (ناظم الاطباء). نگونسار بودن. رجوع به نگونسار شود، سرنگونی. به خاک افتادگی. مقابل افراشتگی: به دولتت عَلَم دین حق فراشته باد به صولتت عَلَم کفر در نگونساری. سعدی. ، سربه زیرافکندگی. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. خواری. پستی: تو چو خر ف تنه خور چون شدی ای نادان اینْت نادانی و نحسی و نگونساری. ناصرخسرو. ، هلاک. (یادداشت مؤلف) : که در نگونساری و خاکساری ایشان راحت و آسایش انام و تازگی ایام است. (تاریخ قم ص 4)
مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نگونسار شود: و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. (اسکندرنامۀ خطی). میاجق را نگوسار بر دار کردند. (راحهالصدور). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. (راحهالصدور) ، کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. (از برهان قاطع). رجوع به نگونسار شود، سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. (یادداشت مؤلف)
مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نگونسار شود: و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. (اسکندرنامۀ خطی). میاجق را نگوسار بر دار کردند. (راحهالصدور). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. (راحهالصدور) ، کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. (از برهان قاطع). رجوع به نگونسار شود، سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. (یادداشت مؤلف)