جدول جو
جدول جو

معنی نگوساری - جستجوی لغت در جدول جو

نگوساری(نِ)
نگونساری. سرنگونی. رجوع به نگونساری شود:
نگوساری هر بدعت از او بود
که نور گوهر دولت از او بود.
عطار (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نگوساری
نگونساری: نگو ساری هر بدعت ازو بود که نور گوهر دولت ازو بود. (اسرارنامه عطار)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
مطابق میل نبودن، سختی، دشواری، برای مثال با کمال ناگواری ها گوارا کرده است / محنت امروز را اندیشۀ فردای من (صائب - لغت نامه - ناگواری)، بدهضم بودن غذا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگونسار
تصویر نگونسار
فرو افتاده، برای مثال یکی نیزه انداخت بر پشت اوی / نگونسار شد خنجر از مشت اوی (فردوسی - ۱/۱۴۳ حاشیه)، در علم زیست شناسی گل نگون سار گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگوسار
تصویر نگوسار
نگونسار، فرو افتاده، در علم زیست شناسی گل نگون سار گیاهی تزیینی و خوش بو با ساقۀ کوتاه و گل های سرخ یا کبود و کمی سرازیر که ریشۀ آن مصرف دارویی دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
نگاه داشتن، محافظت، پرستاری
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
آویختگی. واژگونی. (ناظم الاطباء). نگونسار بودن. رجوع به نگونسار شود، سرنگونی. به خاک افتادگی. مقابل افراشتگی:
به دولتت علم دین حق فراشته باد
به صولتت علم کفر در نگونساری.
سعدی.
، سربه زیرافکندگی. (ناظم الاطباء). سرافکندگی. خواری. پستی:
تو چو خر ف تنه خور چون شدی ای نادان
اینت نادانی و نحسی و نگونساری.
ناصرخسرو.
، هلاک. (یادداشت مؤلف) : که در نگونساری و خاکساری ایشان راحت و آسایش انام و تازگی ایام است. (تاریخ قم ص 4)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
مخفف نگونسار است یعنی هرچیز که آن را سرازیر آویخته باشند. (برهان قاطع) (آنندراج). رجوع به نگونسار شود: و اما آن دیگر را دیدند سرها آویخته و تنها ازبالای قلعه نگوسار کرده. (اسکندرنامۀ خطی). میاجق را نگوسار بر دار کردند. (راحهالصدور). امرای عراق منکوب و خاکسار علم نگوسار بی چاره و در جهان آواره شدند. (راحهالصدور) ، کنایه از شخصی که از خجالت سر به زیر افکنده باشد. (از برهان قاطع). رجوع به نگونسار شود، سرنگون. نگونسار. برگشته. برگردیده. وارون شده. منکوس. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نگونسار
تصویر نگونسار
معکوس، سرته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
محافظت حراست، مواظبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوسارزی
تصویر ناوسارزی
نوروزخوارزمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوکاری
تصویر ناوکاری
ملاحی ملوانی
فرهنگ لغت هوشیار
ناگواربودن، تحمل ناپذیری: باتمام ناگواریها گوارا کرده است محنت امروز را اندیشه فردای من. (صائب لغ)، امتلا معده تخمه، بدهضمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناوداری
تصویر ناوداری
عمل وشغل ناودارناخدایی کشتیبانی
فرهنگ لغت هوشیار
نگونسار: چون محال آمد پدیدار آمدن گم شدن به یا نگوسار آمدن، (منطق الطیربنقل دکترگوهرین. اسرارنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نگوسار
تصویر نگوسار
((نِ))
سرازیر، آویخته شده، نگونسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تنگساری
تصویر تنگساری
((تَ))
بدخویی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نگونسار
تصویر نگونسار
((نِ))
سرازیر، آویخته شده، نگوسار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نوگزاری
تصویر نوگزاری
خبرگزاری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
صیانت، حفاظت، مراقبت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ناگواری
تصویر ناگواری
خطر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگونساری
تصویر نگونساری
اکباب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نکوکاری
تصویر نکوکاری
احسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
Maintenance, Retention
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
entretien, (FR) rétention
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
Wartung, (DE) Aufbewahrung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
रखरखाव , धारण
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
manutenzione, (IT) ritenzione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
manutenção, (PT) retenção
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
onderhoud, (NL) retentie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
обслуговування , утримання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
обслуживание , удержание
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
konserwacja, (PL) zatrzymanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
mantenimiento, (ES) retención
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از نگهداری
تصویر نگهداری
রক্ষণাবেক্ষণ , ধারণ
دیکشنری فارسی به بنگالی