- نگارین (دخترانه)
- نقاشی شده، زیبا، آراسته، مزین
معنی نگارین - جستجوی لغت در جدول جو
- نگارین
- منقوش
- نگارین
- رنگین، هر چیز رنگ آمیزی شده، آرایش شده، نقش دار،
برای مثال حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را / تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی ، کنایه از معشوق و محبوب خوب رو(سعدی۲ - ۶۰۰)
- نگارین
- منسوب به نگار: نقاشی شده، رنگ شده: بی تابی دل افزود از دست نگارینش دریا نشود ساکن از پنجه مرجانها. (صائب. فرنظا)، آرایش شده مزین: فی الجمله شراب ازدست نگارینش برگرفتم و بخوردم، معشوق محبوب
- نگارین ((نِ))
- هرچیز رنگ آمیزی شده و آرایش شده، محبوب، معشوق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نگاشتن، نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
نقش کردن تصویر کردن، رسم کردن (اشکال هندسی)، تحریر کردن نوشتن، سکه زدن
چراغ شیره کشی، اسبابی که با آن شیرۀ تریاک را تدخین می کنند، (اسم، صفت نسبی، منسوب به نگار) بخش دوم معدۀ نشخوارکنندگان که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است
مغولی گنج گوهر گنج شاهی خزانه جواهر و زر سرخ که مستقیما تحت نظر سلطان بوده: (درین وقت پادشاه اسلام ضبط آن چنان فرمود که خزانه ها جدا باشد هر آنچ مرصعات بود تمامت بدست مبارک در صندوق نهد چنانکه اگر تصرفی رود فی الحال معلوم گردد... و هر آنچه زر سفید و انواع جامه ها بود که پیوسته خرج کند خزانه داری و خواجه سرایی دیگر را نصب فرموده... خزانه اول را نارین و دوم را بیدون میگفتند)
منسوب به نگار، قسمتی از سیرابی گوسفند که روی آن نقش و نگارهای مسدس شکل است و بهمین سبب آنرا نگاری نامند. توضیح اصولا معده گوسفند بچند قسمت تقسیم میشود: سیرابی نگاری شیردان هزارلا، یکی از وسایل کشیدن شیره تریاک است بدین طریق که شیره را بدان چسبانند و با چراغ کشند. آلت مذکور دارای چوبی دراز حقه ای آهنین وشبیه سرآب پاش بنام چلم است
تشویش
لازم، اضطراری
سمبولیک، سمبلیک
موهوم، فرضی
منسوب به زنگار، برنگ زنگار سبز رنگ زنگار فام
پنداشتن تصور کردن گمان کردن
پنداشتن تصور کردن گمان کردن
عمل جراحی در زایمان غیر طبیعی
نگریستن، نگاه کردن، دیدن، نگریدن
نوشتن، نقش و نگار کردن، تصویر کردن
ترس و اندیشه، دلواپسی، چشمداشت، انتظار
فرقه ای از اسماعیلیه منسوب به نزار فرزند المستنصر بالله، هشتمین خلیفۀ فاطمی مصر، که قائل به امامت نزار پسر بزرگ مستنصر بودند
نحریرها، حاذق ها، ماهرها، دانشمندها، زیرک ها، خردمندها، جمع واژۀ نحریر
انگاشتن، انگاردن، انگاریدن، پنداشتن، گمان کردن، خیال کردن، تصور کردن
گیاهی بیابانی با برگ های دراز خوش بو، گل های ریز، ساقۀ سخت و ریشه سخت شبیه مامیران که در طب به کار می رود و خواص آن شبیه سنبل الطیب است، نردین، سنبل رومی
مجروح کردن، افگاردن