رنگین، هر چیز رنگ آمیزی شده، آرایش شده، نقش دار، برای مثال حاجت به نگاریدن نبود رخ زیبا را / تو ماه پری پیکر زیبا و نگارینی (سعدی۲ - ۶۰۰)، کنایه از معشوق و محبوب خوب رو
منسوب به نگار: نقاشی شده، رنگ شده: بی تابی دل افزود از دست نگارینش دریا نشود ساکن از پنجه مرجانها. (صائب. فرنظا)، آرایش شده مزین: فی الجمله شراب ازدست نگارینش برگرفتم و بخوردم، معشوق محبوب