جدول جو
جدول جو

معنی نوشخند - جستجوی لغت در جدول جو

نوشخند
تبسم شکر خند: مقابل نیشخند: (چون گل شکفته باش درین انجمن که صبح تسخیر کرد روی زمین را بنوشخند) (صائب)
تصویری از نوشخند
تصویر نوشخند
فرهنگ لغت هوشیار
نوشخند
تبسم، شکرخند، لبخند
متضاد: نیشخند
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
(دخترانه)
نوشین، شیرین، خوشایند، دلپذیر، گوارا، خوش گوار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
(پسرانه)
دانا، دارای هوش و توانایی ذهنی، بسیار با هوش، عاقل، خردمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشزاد
تصویر نوشزاد
(دخترانه)
زاده جاوید، بشادی زائیده شده، از شخصیتهای شاهنامه، نام همسر انوشیروان پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشنده
تصویر نوشنده
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشیدن
تصویر نوشیدن
خوردن آب یا مایع دیگر، آشامیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نیشخند
تصویر نیشخند
خنده ای که از روی خشم و غضب بکنند، زهرخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شیرین، دلپسند، شفابخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
آب یا نوشابه به کسی خوراندن، برای مثال ای نور چشم من سخنی هست و گوش کن / چون ساغرت پر است بنوشان و نوش کن (حافظ - ۷۹۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
باهوش، زرنگ، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوش خند
تصویر نوش خند
شکرخند، تبسم
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
زهرخند. (یادداشت مؤلف). خنده ای که از روی خشم و عصبانیت کنند. مقابل نوشخند. (فرهنگ فارسی معین). خندۀ تلخ. خندۀ اندوه
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دارای نوش و شیرینی. شیرین. گوارا
لغت نامه دهخدا
(خَ)
تبسم. شکرخند. (فرهنگ فارسی معین) :
تا به دیدار تو عید اقربا فرخ شود
عیدی کاخ تو شد بر اهل دانش نورخند.
سوزنی (از فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ / دِ)
نوشخند. رجوع به نوشخند شود:
این کوه زهره دل که نهنگی است بحرکش
ازنوش خنده بین که چه زهر غمان کشد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ناخشند
تصویر ناخشند
ناخشنود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشانده
تصویر نوشانده
به نوشیدن وا داشته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشخور
تصویر نوشخور
نوش خوار، روز پنجم از هر ماه ملکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشاندن
تصویر نوشاندن
به نوشیدن وا داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشخورد
تصویر نوشخورد
نوش خوردن، بلذت خورده، پرده ایست از موسیقی قدیم: (راه اطاعت گیر و گوش هوش سوی علم دار چند داری گوش سوی نوشخورد و راهوی ک) (ناصر خسرو. 462)
فرهنگ لغت هوشیار
نقاش: هر نامه ای از نسایج قلمش نقش بندان کارگاه تحریر و تحبیر را کارنامه ای، گلدوز، زر دوز، آرایشگر. یا نقش بند حوادث. خدای تعالی: کسی ز چون و چرا دم همی نیارد زد که نقش بند حوادث و رای چون و چراست. (انوری) یا نقش بند وجود. خدای تعالی: همه را در نگارخانه جود قدرت اوست نقش بند وجود. (هفت پیکر)
فرهنگ لغت هوشیار
شید مند نورانی منور: بادت از خورشید و ابر تخت و جاه اندر جهان روز دولت نورمند وشاخ نعمت بارور. (مسعود سعد. 208)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشینه
تصویر نوشینه
نوشین، شراب گوارا، نوایی است از موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هوشمند
تصویر هوشمند
صاحب هوش، هوشیار، با هوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریشخند
تصویر ریشخند
استهزاء و تمسخر، خنده به استهزاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناشخود
تصویر ناشخود
خارش، بی نقصان، بی ضرر، سالم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
لبخند مسخره آمیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نیشخند
تصویر نیشخند
خنده ای که از روی خشم و غضب بکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تبسم شکرخند: تا بدیدار تو عید اقربا فرخ شود عیدی کاخ تو شد بر اهل دانش نورخند. (سوزنی. چا. . 2 دکتر شاه حسینی 63)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خند
تصویر نوش خند
تبسم شکر خند: مقابل نیشخند: (چون گل شکفته باش درین انجمن که صبح تسخیر کرد روی زمین را بنوشخند) (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوش خند
تصویر نوش خند
((خَ))
تبسم، شکرخند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نیشخند
تصویر نیشخند
((خَ))
زهرخند، خنده ای که از روی خشم و عصبانیت کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوزخند
تصویر پوزخند
((خَ))
لبخند تمسخرآمیز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ریشخند
تصویر ریشخند
استهزاء، تمسخر
فرهنگ واژه فارسی سره