جدول جو
جدول جو

معنی نورنجه - جستجوی لغت در جدول جو

نورنجه
تالاب، استخر
تصویری از نورنجه
تصویر نورنجه
فرهنگ فارسی عمید
نورنجه
(نَ / نُو رَ جَ / جِ)
تالاب. استخر. (رشیدی) (جهانگیری) (برهان قاطع) (انجمن آرا) (آنندراج) :
چند خوری آب ز نورنجه چند
دست نه و زور به سرپنجه چند
آب سیه گشت به نورنجه ات
زور خزان کرد به سرپنجه ات.
فیضی (از رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نورنجه
استخرتالاب: چند خوری آب ز نورنجه چند ک دست نه و زور بسر پنجه چند ک (فیضی. جها. رشیدی)
فرهنگ لغت هوشیار
نورنجه
((نَ رَ جِ))
تالاب، استخر
تصویری از نورنجه
تصویر نورنجه
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نورسته
تصویر نورسته
(دخترانه)
تازه روییده، جوان، تازه بالغ شده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوشنده
تصویر نوشنده
کسی که آب یا نوشابه می خورد، آشامنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آورنده
تصویر آورنده
کسی که چیزی با خود بیاورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورسنج
تصویر نورسنج
آلتی برای اندازه گیری درجۀ شدت نور، فوتومتر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
ویژگی کسی یا چیزی که غذا می خورد، کنایه از نان خور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آورنجن
تصویر آورنجن
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، ایّاره، دست برنجن، برنجن، دستیاره، سوار، اورنجن، دستینه، یارج، ورنجن، یاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اورنجن
تصویر اورنجن
النگو، دستبند، حلقه ای که به مچ دست می بندند، یارج، دست برنجن، ورنجن، ایّاره، آورنجن، دستینه، یاره، سوار، برنجن، دستیاره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
نونهال، تازه روییده، تازه سبزشده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوشنجه
تصویر نوشنجه
نوشین، گوارا، گوارنده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ جَ / جِ)
نوشین. (رشیدی). نوشین. گوارا. (جهانگیری) (انجمن آرا). گوارنده. (برهان قاطع) (رشیدی). ظاهراً نوشنجه مصحف بوشنجه یا پوشنجه است و از تصحیف خوانی شعر منوچهری:
نوشم قدح نبید بوشنجه
هنگام صبوح ساقیا رنجه
پدید آمده است و بوشنجه منسوب به بوشنج، فوشنج (شهرکی به ده فرسنگی هرات) است، و هاء آخر آن هاء نسبت است. (از یادداشتهای مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ مَ)
اختلاف در آمدن ورفتن. (از منتهی الارب). اختلاف در پیش آمدن و پس رفتن. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، نمیمه. اختلاف و تردد در کلام و سخن، به غمازی تک ودو کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(وَ رَ)
نام مردی بوده آلانی از مبارزان لشکر روس، و آلان شهری است در ترکستان. (انجمن آرا) (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، رشیدی نویسد: ورنجه حجره بالای حجره و همچنین ورواره که برباره نیز گویند. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ دَ جَ)
ضمیمه. (اقرب الموارد)، معرب نوردۀ فارسی است به معنی سبت (سبد) ، طبقی که در آن گل و ریحان نهند. کثن. (اقرب الموارد)، مأخوذ از نوردۀ فارسی، کاربدکننده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قسمی گلوله انفجاری دستی که پس از در رفتن میترکد، و برای مواضع دشمن بکار میرود نارنج کوچک، نوعی گلوله که بوسیله دست یا نارنجک انداز بروی دشمن پرتاب شود: (توپهای کلان که هر یک را بیست و پنج عدد نارنجک و پول سیاه پر کرده بودند یکی از نارنجکها و گلوله ها بادم و اسب سواران قلعه نرسید. {یا نارنجک دستی. نوعی نارنجک که بوسیله دست پرتاب شود. توضیح نارنجکهای دستی ممکن است تا مسافت 30 الی 40 متری پرتاب شوند. اثرات نارنجکها بر حسب نوع آنها فرق میکند. پاره های نارنجک تعرضی در موقع متلاشی شدن کم است و عمل نارنجک فقط محدود باثر خرج مواد محترقه محتوی آنست و از 8 تا 10 متری نقطه متلاشی شدن تجاوز نمیکند. نارنجک دستی را میتوان در محاربه نزدیک و بالاخص در طی هجوم بکار برد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به نارنج آنچه برنگ پوست نارنج باشد زرد که کمی بسرخی زند: آنکه بر پیر کند موزه نارنجی عیب تا نکردست بپا بر ویش انکاری هست. (نظام قاری)، ساخته شده از نارنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مولنجه
تصویر مولنجه
شپشک شپشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گورنده
تصویر گورنده
آشفته و درهم شونده
فرهنگ لغت هوشیار
نگاه کننده ناظر، تامل کننده، ستاره ناظر بر ستاره دیگر کوکب ناظر یا حاست (حس) نگرنده. باصره بینایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نورسته
تصویر نورسته
تازه روییده نونهال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آنکه خورد آکل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
تعمید دهنده، شوینده، شست و شو دهنده، شورش کننده، انقلاب کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوشنجه
تصویر پوشنجه
صفت) منسوب به پوشنج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خورنگه
تصویر خورنگه
کاخ با شکوه کوشک با جلال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورنجن
تصویر آورنجن
دست بند دست آبرنجن دست برنجن، خلخال پای آورنجن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آورنده
تصویر آورنده
آنکه آورد
فرهنگ لغت هوشیار
این کلمه را بمعنی گوارا و گوارنده آورده اند (برهان ناظم - الاطباء. فرنظا) و بدین بیت منوچهری استشهاد کرده اند: (خوشا قدح نبیذ نوشنجه هنگام صبوح ساقیا رنجه (ساقی لنجه)) آمده و مرحوم دهخدا آنرا به (بوشنجه) منسوب به بوشنج (پوشنگ) تصحیح کرده اند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوشنجه
تصویر نوشنجه
((شَ جِ))
گوارا، نوشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آورنجن
تصویر آورنجن
((وَ رَ جَ))
دست بند، دست برنجن، خلخال، پای آورنجن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شورنده
تصویر شورنده
((رَ دِ))
شست وشو دهنده، تعمید دهنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از نارنجی
تصویر نارنجی
نارنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خورنده
تصویر خورنده
آکل
فرهنگ واژه فارسی سره