جدول جو
جدول جو

معنی نوداران - جستجوی لغت در جدول جو

نوداران
(نَ / نُو)
دستاران. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی از یادداشت مؤلف). شاگردانه. (رشیدی) (از سروری) (انجمن آرا) (برهان قاطع) (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنچه اجرۀ شاگرد دهند. (رشیدی). دو سه پولی باشدکه بعد از اجرت استاد به شاگرد دهند. (برهان قاطع). پولی است که آنانکه لباس نو دوزند و شاگرد خیاط بیاورد به وی دهند. (انجمن آرا) (آنندراج). حلوابهائی است که چون چیزی نو خرند به شاگرد دکان یا به اهل خانه دهند، و امروز شیرینی گویند. (یادداشت مؤلف). شادیانه. (فرهنگ خطی). نودارانه. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (رشیدی) (شعوری) (آنندراج). نودارانی. (رشیدی) (انجمن آرا) (آنندراج) ، زری که به شعرا دهند. (از رشیدی) (از جهانگیری). صله. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). پولی که به شعرا می دهند. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی) ، زری که به آنکه خبر خوش آورد، دهند. (از رشیدی). مژدگانی. (ناظم الاطباء). نودارانه. نودارانی. (رشیدی)
لغت نامه دهخدا
نوداران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
تصویری از نوداران
تصویر نوداران
فرهنگ لغت هوشیار
نوداران
نودران، نودرانه، انعام، شاگردانه
تصویری از نوداران
تصویر نوداران
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
(پسرانه)
نورهان، تحفه، سوغات، ارمغان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از نوارهان
تصویر نوارهان
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، عراضه، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نودران
تصویر نودران
شاگردانه و انعامی که به شاگرد خیاط بدهند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بوماران
تصویر بوماران
بومادران، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های ریز بریده و گل های سفید یا زرد چتری که مصرف دارویی دارد، قیصوم، برتاشک، فاخور، ژابیژ، علف هزاربرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نوبهاران
تصویر نوبهاران
موسم بهار، وقت بهار
فرهنگ فارسی عمید
(نَ / نُو دَ)
طفلی که دندان نو برآورده باشد. (آنندراج). کودکی که به تازگی دندانهای پیشین وی درآمده باشد. (ناظم الاطباء). کنایه از خردسال و اندک سال:
با زباندانی پیر خردش
عقل کل کودک نودندان است.
طالب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(زُ)
دهی از دهستان مزرج است که در بخش حومه شهرستان قوچان واقع است و 316 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان مشک آباد بخش فرمهین از شهرستان اراک واقع در 70هزارگزی شرقی فرمهین و 6هزارگزی راه شوسۀ اراک به خمین، ناحیۀ کوهستانی است و هوایی سرد دارد، سکنۀ آن 406 تن است، آب آن از قنات تأمین می شود و محصولش غلات و انگور ومیوه، و شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیبافی است و راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(گَ)
یکی از ابواب زرنج است. (اصطخری از حاشیۀ تاریخ سیستان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
موضعی است میان قدید و جحفه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
راه آورد. (انجمن آرا) (آنندراج). هر چیز که به رسم تحفه و هدیه و ارمغان آورند. (ناظم الاطباء). چیزی باشد که چون کسی از جائی بیاید به رسم تحفه بیاورد. (جهانگیری). چیزی را گویند که کسی از جائی به رسم تحفه و هدایا و پیش کش ارمغان بیاورد. (برهان قاطع). نورهی. نورهان. سوغات. ره آورد:
صبح آمده زرین سلب نوروز نوراهان طلب
زهره شکاف افتاده شب وز زهره صفرا ریخته.
خاقانی.
، مژدگانی و خبر خوش را نیز گویند. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو بَ)
هنگام بهار. فصل بهار:
به نوبهاران بستای ابر گریان را
که از گریستن اوست این زمین خندان.
رودکی.
نشاید باز چشم نوبهاران
چو بندد برف راه کوهساران.
فخرالدین اسعد
لغت نامه دهخدا
بومادران است که نام گیاهی باشد مایل به کمودت و تیزی، (برهان)، بومادران، (آنندراج) (جهانگیری) (ناظم الاطباء)، بوی مادران گیاهی است از تیره مرکبان، دارای قلمهای بلند و برگهایش بسیار بریده و گلهایش خوشۀ مرکب است، ارتفاعش تا 70 سانتیمتر میرسد، رنگ گلهایش سفید یا صورتی و گلبرگ هایش ریز و خوشبو است، زهرهالقندیل، علف هزاربرگ، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(نَ زَ)
دهی است از دهستان قنوات بخش مرکزی شهرستان قم، در 16 هزارگزی مشرق قم و یک هزارگزی راه سراجه، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 300 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و پنبه و میوه ها و انار و انجیر و بادام، شغل اهالی زراعت و جوال بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو دَ)
شاگردانه. فغیاز. برمغاز. دزدران. (یادداشت مؤلف). نوداران. نودارانه. نودارانی. نودرانی. رجوع به نوداران و نودرانی شود، نوکران و شاگردان (؟). (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان فیروزآباد، در 8500 گزی جنوب غربی فیروزآباد، در جلگۀ معتدل هوائی واقع است و 277 تن سکنه دارد. آبش از قنات و چشمه، محصولش غلات و برنج، شغل مردمش زراعت و جاجیم بافی و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
دهی است از دهستان کوهستان بخش داراب شهرستان فسا، در 68 هزارگزی جنوب شرقی داراب، در منطقۀ کوهستانی معتدل هوائی واقع است و 1283 تن سکنه دارد. آبش از چشمه، محصولش بادام و انگور و گل سرخ و مویز، شغل مردمش باغبانی و قالی بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان فشگلاره است که در بخش آبیک شهرستان قزوین واقع است و 294 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو)
شاگردانه. (لغت فرس اسدی از یادداشت مؤلف) (برهان قاطع). نودارانه. نوداران. (رشیدی). رجوع به نوداران شود، زری باشد که به شعرا دهند. (از جهانگیری) (از برهان قاطع). صله. رجوع به نوداران شود، زری باشد که به کسی که مژده و خبر خوش آورده، دهند. (ازجهانگیری) (از برهان قاطع). رجوع به نوداران شود
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نُو)
نوکدخدا. کسی که تازه زن گرفته باشد. که به تازگی جفت گرفته. (از ناظم الاطباء). تازه داماد. (فرهنگ فارسی معین). نوشاه. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ رَ)
چیزی که به شعرا و اهل نغمه و کسی که خبر خوشی آورده باشد، بدهند. تحفه و ارمغان و مژدگانی. (از برهان قاطع) (آنندراج). در سراج (اللغه) گوید: ’نوارهان، قلب نوراهان، از عالم دریوزه و درویزه، و نورهان به حذف الف نیز مژدگانی، و آن انعام شخصی است که نو از راه آمده و خبر خوش آورده باشد. و به معنی تحفه و ارمغان نیز که نو از راه رسیده چیزی به شخص دهد و به مجاز به معنی صلۀ شعر آمده، پس الف و نون آن برای نسبت است’. (فرهنگ نظام) (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). رجوع به نورهان و نوراهان شود
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی است از دهستان سیریک بخش فیات است که در شهرستان بندرعباس واقع است. دارای 300 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نوداماد
تصویر نوداماد
کسی که تازه زن گرفته تازه داماد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
تحفه هدیه پیشکش ارمغان، مژدگانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودران
تصویر نودران
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودارانه
تصویر نودارانه
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نودارانی
تصویر نودارانی
پولی که بعنوان انعام بشاگردان اصناف دهند، مژدگانی، صله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمودارات
تصویر نمودارات
جمع نمودار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نوراهان
تصویر نوراهان
سوغات، ره آورد، مژدگانی، نورهان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هواداران
تصویر هواداران
طرفداران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سوداگران
تصویر سوداگران
تجار
فرهنگ واژه فارسی سره